گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه قران و حدیث
جلد پانزدهم
8 / 4 تأثیر آموزش غیر مستقیم



8 / 5 تأثیر سِعه صدر در گفتگو

المناقب ، ابن شهرآشوب :مردی نصرانی به او (امام باقر علیه السلام ) گفت : تو بَقَری (گاوی) ! فرمود : «من باقر هستم» . گفت : تو پسرِ زن آشپزی ! فرمود : «آشپزی ، پیشه او بود» . گفت : تو پسرِ زن زنگیِ سیاهِ بد دهن هستی ! فرمود : «اگر تو راست می گویی ، خداوند ، او را ببخشاید ، و اگر دروغ می گویی ، خداوند ، تو را ببخشد» . مرد نصرانی ، اسلام آورد .

8 / 4تأثیر آموزش غیر مستقیمالمناقب ، ابن شهرآشوب به نقل از رؤیانی :حسن و حسین [ علیهماالسلام] به پیرمردی برخوردند که به خوبی وضو نمی گرفت . آنان شروع به کشمکش [ظاهری] با یکدیگر کردند . هر یک از آنان می گفت : «تو خوب وضو نمی گیری» . آن گاه گفتند : «ای پیرمرد ! تو میان ما داور باش . هر کدام از ما جداگانه یک وضو می گیریم» . آن گاه گفتند : «کدام یک از ما خوب وضو نمی گیرد ؟» . پیرمرد گفت : هر دوی شما خوب وضو می گیرید ؛ امّا این پیرمردِ نادان است که خوب وضو نمی گیرد و اینک ، از شما دو تن فرا گرفته و به دست بابرکت شما و مهربانی ای که بر امّت جدّ خود دارید ، توبه کرده است .

8 / 5تأثیر سِعه صدر در گفتگوالمحتضر به نقل از عبد العزیز یحیی جُلودی در کتاب خُطَب أمیر المؤمنین :امیر مؤمنان علیه السلام در خطابه ای که ایراد کرد ، فرمود : «از من بپرسید ؛ چرا که از هیچ چیزی فراتر از عرش ، از من پرسش نشده ، مگر آن که پاسخش را به گونه ای داده ام که پس از من ، جز نادانی ادّعا کننده یا دروغگویی افترا زننده بر زبان جاری نمی کند» . در این هنگام ، مردی از گوشه مسجد ، در حالی که در گردنش کتاب و گویا مُصحفی بود ، برخاست . او مردی بود گندمگون و کم گوشت و بلندقامت ، با موهای مجعّد . گویا از یهود اعراب بود . او با صدای بلند گفت : ای آن که ادّعای چیزی دارد که نمی داند و چیزی را که نمی فهمد ، به گردن می گیرد ! من می پرسم و تو پاسخ بده . یاران و شیعیان علی[ علیه السلام ] از هر طرف به قصد [تأدیب] او یورش بردند و هجوم آوردند . [امام علیه السلام ]آنان را نهی کرد و به آنان فرمود : «او را وا گذارید و در باره اش شتاب مکنید ، که با سَبُک سری ، حجّت های خداوند برپا نمی شود و با آن ، برهان های خداوند ، آشکار نمی گردد» . آن گاه به آن مرد ، رو کرد و فرمود : «به هر زبانی که می خواهی و بدانچه در دل توست ، بپرس . من پاسخ می دهم . تردیدها خداوند متعال را به غضب نمی آورد و هیچ نیازی ، او را به خشم نمی آورد» . آن مرد گفت : بین مشرق و مغرب ، چه قدر فاصله است ؟ فرمود : «مسافت هوا» . پرسید : مسافت هوا چیست ؟ فرمود : «گردش فلک است» . گفت : اندازه گردش فلک چیست ؟ فرمود : «سیرِ یک روزه خورشید» . گفت : راست گفتی . پس قیامت ، چه زمانی است ؟ فرمود : «هنگامی که مرگ در رسد و مهلت ، پایان پذیرد» . گفت : راست گفتی . پس عمر دنیا چه قدر است ؟ فرمود : «گفته می شود هفت هزار [سال] . آن گاه دیگر اندازه ای ندارد» . گفت : راست گفتی . پس بکّه در کجای مکّه است ؟ فرمود : «بَکّه ، جایگاه خانه[ ی خدا] است و [شهر] مکّه ، اطراف حرم است» . گفت : چرا به مکّه ، مکّه می گویند ؟ فرمود : «چون خداوند متعال ، زمین را از زیر آن گسترانْد» . گفت : راست گفتی . پس چرا به آن بکّه می گویند ؟ فرمود : «زیرا آن [خانه] ، گردنِ گردنکشان و چشمِ گناهکاران را در هم کوفته است» . گفت : راست گفتی . [بگو] خداوند ، پیش از آن که عرش خود را بیافریند ، کجا بود ؟ فرمود : «منزّه است خداوندی که حاملان عرشِ او با وجود نزدیک بودن انبوهشان به کرسی کرامتش ، از درک کُنه و حقیقت صفت وی ، ناتوان اند ، چنان که فرشتگان مقرّب ، از درک انوار عظمت جلالش محروم اند . وای بر تو ! در باره خدا گفته نمی شود که کجاست یا کدام سوست ، یا در میان چه یا برای چه یا از کجا یا از چه زمان است ، یا چگونه است» . گفت : راست گفتی . پس [بگو] پیش از آن که خداوند ، زمین و آسمان را بیافریند ، عرش خداوند ، چه مدّت بر روی آب بوده است ؟ فرمود : «آیا شمردن را نیک می دانی ؟» . گفت : آری . فرمود : «شاید نیک ندانی» . گفت : نه ؛ بلکه نیک می شمارم . فرمود : «اگر دانه های خَردَل بر زمین چنان ریخته شود که هوا و بین زمین و آسمان را پُر کند ، آن گاه به مثل تو اجازه داده شود که به رغم ناتوانی ات ، دانه دانه ، آنها را از مشرق به مغرب منتقل سازی ، و چنان عمرت طولانی شود و به تو توان این کار داده شود تا بتوانی آنها را منتقل سازی و آن دانه ها را بشماری ، این کار از شمارش سال هایی که عرش خداوند ، پیش از آفرینش زمین و آسمان بر آب ، درنگ داشته ، آسان تر است ، و من ، تنها برایت یک دهم از یک دهم ها از یک جزء از یکصد هزار جزء را توصیف کردم و از این که در شمارش کم گذاشتم از خداوند ، طلب بخشش می کنم» . آن مرد ، سرش را تکان داد و گفت : شهادت می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و شهادت می دهم که محمّد ، رسول خداست .

.


ص: 346

. .


ص: 347

. .


ص: 348

التّوحید عن علیّ بن منصور :قالَ لی هِشامُ بنُ الحَکَمِ : کانَ زِندیقٌ بِمِصرَ یَبلُغُهُ عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام عِلمٌ ، فَخَرَجَ إلَی المَدینَهِ لِیُناظِرَهُ فَلَم یُصادِفهُ بِها ، فَقیلَ لَهُ : هُوَ بِمَکَّهَ . فَخَرَجَ الزِّندیقُ إلی مَکَّهَ ونَحنُ مَعَ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقارَبَنَا الزِّندیقُ ونَحنُ مَعَ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام فِی الطَّوافِ فَضَرَبَ کَتِفُهُ کَتِفَ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام . فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ جَعفرٌ علیه السلام : مَا اسمُکَ ؟ قالَ : اِسمی عَبدُ المَلِکِ . قالَ : فَما کُنیَتُکَ ؟ قالَ : أبو عَبدِ اللّهِ . قالَ : فَمَنِ المَلِکُ الَّذی أنتَ لَهُ عَبدٌ ؛ أمِن مُلوکِ السَّماءِ أم مِن مُلوکِ الأَرضِ ؟ وأَخبِرنی عَنِ ابنِکَ ؛ أعَبدُ إلهِ السَّماءِ أم عَبدُ إلهِ الأَرضِ ؟ فَسَکَتَ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : قُل ما شِئتَ تُخصَمُ . قالَ هِشامُ بنُ الحَکَمِ : قُلتُ لِلزِّندیقِ : أما تَرُدُّ عَلَیهِ ؟ فَقَبَّحَ قَولی . فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : إذا فَرَغتُ مِنَ الطَّوافِ فَأتِنا . فَلَمّا فَرَغَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام أتاهُ الزِّندیقُ ، فَقَعَدَ بَینَ یَدَیهِ ونَحنُ مُجتَمِعونَ عِندَهُ ، فَقالَ لِلزِّندیقِ : أتَعلَمُ أنَّ لِلأَرضِ تَحتا وفَوقا ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَدَخَلتَ تَحتَها ؟ قالَ : لا . قالَ : فَما یُدریکَ بِما تَحتَها ؟ قالَ : لا أدری ، إلّا أنّی أظُنُّ أن لَیسَ تَحتَها شَیءٌ . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : فَالظَّنُّ عَجزٌ ما لَم تَستَیقِن . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ : فَصَعِدتَ السَّماءَ ؟ قالَ : لا . قالَ : فَتَدری ما فیها ؟ قالَ : لا . قالَ : فَأَتَیتَ المَشرِقَ وَالمَغرِبَ فَنَظَرتَ ما خَلفَهُما ؟ قالَ : لا . قالَ : فَعَجَباً لَکَ ! لَم تَبلُغِ المَشرِقَ ، ولَم تَبلُغِ المَغرِبَ ، ولَم تَنزِل تَحتَ الأَرضِ ، ولَم تَصعَدِ السَّماءَ ، ولَم تَخبُر هُنالِکَ فَتَعرِفَ ما خَلفَهُنَّ ، وأَنتَ جاحِدٌ ما فیهِنَّ ! وهَل یَجحَدُ العاقِلُ ما لا یَعرِفُ ؟ ! فَقالَ الزِّندیقُ : ما کَلَّمَنی بِهذا أحَدٌ غَیرُکَ . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : فَأَنتَ فی شَکٍّ مِن ذلِکَ ؛ فَلَعَلَّ هُوَ ، أو لَعَلَّ لَیسَ هُوَ . قالَ الزِّندیقُ : ولَعَلَّ ذاکَ : فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : أیُّهَا الرَّجُلُ ، لَیسَ لِمَن لا یَعلَمُ حُجَّهٌ عَلی مَن یَعلَمُ ، فَلا حُجَّهَ لِلجاهِلِ عَلَی العالِمِ . یا أخا أهلِ مِصرَ ، تَفَهَّم عَنّی ! فَإنّا لا نَشُکُّ فِی اللّهِ أبَدا ؛ أما تَرَی الشَّمسَ وَالقَمَرَ وَاللَّیلَ وَالنَّهارَ یَلِجانِ ولا یَشتَبِهانِ ، یَذهَبانِ ویَرجِعانِ ، قَدِ اضطُرّا لَیسَ لَهُما مَکانٌ إلّا مَکانَهُما ؟ ! فَإن کانا یَقدِرانِ عَلی أن یَذهَبا ، فَلا یَرجِعانِ (1) ، فَلِمَ یَرجِعانِ ؟ وإن لَم یَکونا مُضطَرَّینِ فَلِمَ لا یَصیرُ اللَّیلُ نَهارا وَالنَّهارُ لَیلاً ؟ ! اِضطُرّا وَاللّهِ یا أخا أهلِ مِصرَ إلی دَوامِهِما ، وَالَّذِی اضطَرَّهُما أحکَمُ مِنهُما وأَکبَرُ مِنهُما . قالَ الزِّندیقُ : صَدَقتَ . ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : یا أخا أهلِ مِصرَ ، الَّذی تَذهَبونَ إلَیهِ وتَظُنّونَهُ بِالوَهمِ فَإِن کانَ الدَّهرُ یَذهَبُ بِهِم لِمَ لایَرُدُّهُم ؟ ! وإن کانَ یَرُدُّهُم لِمَ لایَذهَبُ بِهِم ؟ ! القَومُ مُضطَرّونَ . یا أخا أهلِ مِصرَ ، السَّماءُ مَرفوعَهٌ ، وَالأَرضُ مَوضوعَهٌ ، لِمَ لا تَسقُطُ السَّماءُ عَلَی الأَرضِ ؟! ولِمَ لا تَنحَدِرُ الأَرضُ فَوقَ طاقَتِها فَلا یَتَماسَکانِ ولا یَتَماسَکُ مَن عَلَیهِما ؟! فَقالَ الزِّندیقُ : أمسَکَهُما وَاللّهِ رَبُّهُما وسَیِّدُهُما ! فَآمَنَ الزِّندیقُ عَلی یَدَی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام . فَقالَ لَهُ حُمرانُ بنُ أعیَنَ : جُعِلتُ فِداکَ ! إن آمَنَتِ الزَّنادِقَهُ عَلی یَدَیکَ فَقَد آمَنَتِ الکُفّارُ عَلی یَدَی أبیکَ . فَقالَ المُؤمِنُ الَّذی آمَنَ عَلی یَدَی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام : اِجعَلنی مِن تَلامِذَتِکَ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام لِهِشامِ بنِ الحَکَمِ : خُذهُ إلَیکَ فَعَلِّمهُ . فَعَلَّمَهُ هِشامٌ ، فَکانَ مُعَلِّمَ أهلِ مِصرَ وأَهلِ الشّامِ ، وحَسُنَت طَهارَتُهُ حَتّی رَضِیَ بِها أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام . (2)

.

1- .إنّما جاء الفعل مرفوعا بثبوت النون باعتبار أنّ جمله «فلا یرجعان» معترضه . ویؤیده استقامه الکلام بدونها ، کما علیه روایه الاحتجاج .
2- .التوحید : ص 293 ح4 ، الکافی : ج 1 ص73 ح1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 204 ح 217 کلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 3 ص51 ح25 .

ص: 349

التوحید به نقل از علی بن منصور :هِشام بن حَکَم به من گفت : به گوش مُلحدی در مصر رسید که امام صادق علیه السلام دارای علم فراوانی است . به سوی مدینه ره سپار شد تا با ایشان مناظره کند ؛ امّا به ایشان بر نخورْد . به او گفته شد : ایشان در مکّه است . آن ملحد به سوی مکّه روانه شد و در حالی که ما با امام صادق علیه السلام در حال طواف بودیم ، چنان به ما نزدیک شد که شانه او به شانه امام صادق علیه السلام خورد . امام علیه السلام به او فرمود : «نام تو چیست ؟» . گفت : نام من ، عبد الملک (بنده پادشاه) است . فرمود : «کُنیه تو چیست ؟» . گفت : ابو عبد اللّه . فرمود : «آن پادشاهی که تو بنده او هستی ، کیست ؟ آیا از پادشاهان آسمان است ، یا از پادشاهان زمین ؟ و به من بگو که پسرت ، بنده خدای آسمان است ، یا بنده خدای زمین ؟» . آن مرد ، خاموش ماند . امام صادق علیه السلام فرمود : «هر چه برای مناظره می خواهی ، بگو» . من به آن ملحد گفتم : آیا پاسخ ایشان را نمی دهی ؟ او سخن مرا زشت شمرد . امام صادق علیه السلام فرمود : «هر گاه از طوافْ فارغ شدم ، نزد ما بیا» . هنگامی که امام صادق علیه السلام از طوافْ فارغ شد ، آن محلد آمد و نزد ایشان نشست ، در حالی که ما نزد او حاضر بودیم . به ملحد فرمود : «آیا می دانی زمین ، زیر و بالایی دارد ؟» . گفت : آری . فرمود : «آیا زیر آن رفته ای ؟» . گفت : نه . فرمود : «می دانی زیرِ زمین چیست ؟» . گفت : نه ؛ امّا به گمانم زیر آن چیزی نیست . امام صادق علیه السلام فرمود : «مادام که یقین نداری ، گمان ، ناتوان است [و راه به جایی نمی برد] . آیا به آسمان ، بالا رفته ای ؟» . گفت : نه . فرمود : «آیا می دانی بالای آسمان چیست ؟» . گفت : نه . فرمود : «آیا به مشرق و مغرب رفته ای تا پشت آنها را ببینی ؟» . گفت : نه . فرمود : «شگفت است از تو ! نه به مشرق رفته ای و نه به مغرب ، و نه زیرِ زمین رفته ای و نه به بالای آسمان ، عروج نموده ای و از آن جا خبری نداری تا بدانی پشت آنها چیست . با این حال ، منکر چیزی هستی که در میان آنهاست ! آیا عاقل ، چیزی را که نمی داند ، انکار می کند ؟» . ملحد گفت : هیچ کس جز تو این حرف را به من نگفته است . امام صادق علیه السلام فرمود : «تو نسبت به این امر ، تردید داری که شاید درست یا نادرست باشد!» . ملحد گفت : شاید همین باشد . امام صادق علیه السلام فرمود : «آن که نمی داند ، بر آن که می داند ، حجّتی ندارد . بنا بر این ، جاهل بر عالم ، حجّتی ندارد . ای برادر مصری! سخنم را در یاب ! ما هرگز در باره خداوند ، تردید نمی کنیم . آیا نمی بینی خورشید و ماه و شب و روز ، سر بر می آورند و اشتباه نمی کنند و می روند و باز می گردند و ناگزیرند و مکانی جز مکانشان برای آنها نیست ؟ اگر می توانستند که بروند و بر نگردند (1) ، پس چرا بر می گردند ؟ و اگر ناگزیر نیستند ، چرا شب ، روز و روز ، شب نمی شود ؟ به خدا سوگند ای برادر مصری تا زمانی که هستند ، ناگزیرند ، و آن که آنان را به ناگزیر می گردانَد ، استوارتر و بزرگ تر از خود آنهاست» . ملحد گفت : راست گفتی . آن گاه امام صادق علیه السلام فرمود : «ای برادر مصری ! آن [دهر] که شماها به وی اعتقاد دارید و در پندارتان به [خالقیّت ]وی گمان می برید ، اگر [این دَهرْ] آنها (خورشید و ماه و شب و روز) را می بَرَد ، پس چرا آنها را باز نمی گرداند ؟ و اگر [این دَهرْ] آنها را باز می گرداند ، پس چرا آنها را نمی بَرد ؟! جملگی ناگزیرند . ای برادر مصری ! آسمان ، برافراشته و زمین ، در زیر [آن] ، گسترده است . چرا آسمان بر زمین ، سقوط نمی کند ؟ وچرا زمین ، [بارهای] بیش از طاقتش را سرریز نمی کند؟ در حالی که [زمین و آسمانْ] نه خود ، نگه دارنده ای دارند و نه کسانی که بر روی آنها هستند ؟» . ملحد گفت : سوگند به خدا ، پروردگار و سَرورشان آنها را نگاه می دارد ! بدین ترتیب ، آن مرد ملحد ، به دست امام صادق علیه السلام ایمان آورد . حُمران بن اَعیَن به ایشان گفت : فدایت شوم ! اگر ملحدان به دست شما ایمان می آورند ، کافران نیز به دست جدّ شما ایمان آورده اند . آن مؤمن که به دست امام صادق علیه السلام ایمان آورد ، گفت : مرا از زمره شاگردانت قرار ده . امام علیه السلام به هشام بن حکم فرمود : «او نزد تو باشد و به او دانش بیاموز» . هشام به او علم آموخت و آن شخص ، معلّم مردم مصر و شام شد و پاک مردی شد ، تا بدان جا که امام صادق علیه السلام از او راضی گردید .

.

1- .در متن عربی حدیث ، فعل «یرجعان» به صورت مرفوع (با باقی ماندن نون مضارعه) آمده است ؛ زیرا جمله «فلا یرجعان» ، معترضه است . شاهد معترضه بودن این جمله ، آن است که اگر آن را در نظر نگیریم ، کلامْ تمام است ، چنان که روایت الاحتجاج ، چنین است .

ص: 350

. .


ص: 351

. .


ص: 352

. .


ص: 353

. .


ص: 354

بحار الأنوار عن محمّد بن سنان :حَدَّثَنَا المُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ قالَ : کُنتُ ذاتَ یَومٍ بَعدَ العَصرِ جالِسا فِی الرَّوضَهِ بَینَ القَبرِ وَالمِنبَرِ ، وأَنَا مُفَکِّرٌ فی ما خَصَّ اللّهُ بِهِ سَیِّدَنا مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله مِنَ الشَّرَفِ وَالفَضائِلِ ، وما مَنَحَهُ وأَعطاهُ وشَرَّفَهُ بِهِ وحَباهُ مِمّا لا یَعرِفُهُ الجُمهورُ مِنَ الاُمَّهِ ، وما جَهِلوهُ مِن فَضلِهِ وعَظیمِ مَنزِلَتِهِ وخَطَرِ مَرتَبَتِهِ ، فَإِنّی لَکَذلِکَ إذ أقبَلَ ابنُ أبِی العَوجاءِ ، فَجَلَسَ بِحَیثُ أسمَعُ کَلامَهُ . فَلَمَّا استَقَرَّ بِهِ المَجلِسُ إذا رَجُلٌ مِن أصحابِهِ قَد جاءَ فَجَلَسَ إلَیهِ ، فَتَکَلَّمَ ابنُ أبِی العَوجاءِ فَقالَ : لَقَد بَلَغَ صاحِبُ هذَا القَبرِ العِزَّ بِکَمالِهِ ، وحازَ الشَّرَفَ بِجَمیعِ خِصالِهِ ، ونالَ الحُظوَهَ فی کُلِّ أحوالِهِ . فَقالَ لَهُ صاحِبُهُ : إنَّهُ کانَ فَیلَسوفا اِدَّعَی المَرتَبَهَ العُظمی وَالمَنزِلَهَ الکُبری ، وأَتی عَلی ذلِکَ بِمُعجِزاتٍ بَهَرَتِ العُقولَ ، وضَلَّت فیهَا الأَحلامُ ، وغاصَتِ الأَلبابُ عَلی طَلَبِ عِلمِها فی بِحارِ الفِکرِ ، فَرَجَعَت خاسِئاتٍ وهِیَ حَسیرٌ ، فَلَمَّا استَجابَ لِدَعوَتِهِ العُقَلاءُ وَالفُصَحاءُ وَالخُطَباءُ دَخَلَ النّاسُ فی دینِهِ أفواجا ؛ فَقُرِنَ اسمُهُ بِاسمِ ناموسِهِ ، فَصارَ یُهتَفُ بِهِ عَلی رُؤوسِ الصَّوامِعِ فی جَمیعِ البُلدانِ وَالمَواضِعِ الَّتِی انتَهَت إلَیها دَعوَتُهُ ، وعَلَت بِها کَلِمَتُهُ ، وظَهَرَت فیها حُجَّتُهُ ، بَرّا وبَحرا وسَهلاً وجَبَلاً فی کُلِّ یَومٍ ولَیلَهٍ خَمسَ مَرّاتٍ ، مُرَدَّدا فِی الأَذانِ وَالإِقامَهِ ؛ لِیَتَجَدَّدَ فی کُلِّ ساعَهٍ ذِکرُهُ ، لِئَلّا یَخمُلَ أمرُهُ . فَقالَ ابنُ أبِی العَوجاءِ : دَع ذِکرَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَقَد تَحَیَّرَ فیهِ عَقلی ، وضَلَّ فی أمرِهِ فِکری ، وحَدِّثنا فی ذِکرِ الأَصلِ الَّذی یَمشی بِهِ . ثُمَّ ذَکَرَ ابتِداءَ الأَشیاءِ ، وزَعَمَ أنَّ ذلِکَ بِإِهمالٍ لا صَنعَهَ فیهِ ولا تَقدیرَ ، ولا صانِعَ لَهُ ولا مُدَبِّرَ ؛ بَلِ الأَشیاءُ تَتَکَوَّنُ مِن ذاتِها بِلا مُدَبِّرٍ ، وعَلی هذا کانَتِ الدُّنیا لَم تَزَل ولا تَزالُ . قالَ المُفَضَّلُ : فَلَم أملِک نَفسی غَضَبا وغَیظا وحَنَقا ، فَقُلتُ : یا عَدُوَّ اللّهِ !ألحَدتَ فی دینِ اللّهِ ، وأَنکَرتَ البارِیَ جَلَّ قُدسُهُ الَّذی خَلَقَکَ فی أحسَنِ تَقویمٍ ، وصَوَّرَکَ فی أتَمِّ صورَهٍ ، نَقَلَکَ فی أحوالِکَ حَتّی بَلَغَ بِکَ إلی حَیثُ انتَهَیتَ ، فَلَو تَفَکَّرتَ فی نَفسِکَ وصَدَّقَکَ لَطیفُ حِسِّکَ لَوَجَدتَ دَلائِلَ الرُّبوبِیَّهِ وآثارَ الصَّنعَهِ فیکَ قائِمَهً ، وشَواهِدَهُ جَلَّ وتَقَدَّسَ فی خَلقِکَ واضِحَهً ، وبَراهینَهُ لَکَ لائِحَهً ! فَقالَ : یا هذا ، إن کُنتَ مِن أهلِ الکَلامِ کَلَّمناکَ ؛ فَإِن ثَبَتَ لَکَ حُجَّهٌ تَبِعناکَ ، وإن لَم تَکُن مِنهُم فَلا کَلامَ لَکَ ، وإن کُنتَ مِن أصحابِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ فَما هکَذا یُخاطِبُنا ، ولا بِمِثلِ دَلیلِکَ یُجادِلُنا ! ولَقَد سَمِعَ مِن کَلامِنا أکثَرَ مِمّا سَمِعتَ ، فَما أفحَشَ فی خِطابِنا ، ولا تَعَدّی فی جَوابِنا . وإنَّهُ لَلحَلیمُ الرَّزینُ العاقِلُ الرَّصینُ ؛ لا یَعتَریهِ خُرقٌ ولا طَیشٌ ولا نُزقٌ . ویَسمَعُ کَلامَنا ، ویُصغی إلَینا ، ویَستَعرِفُ حُجَّتَنا ، حَتَّی استَفرَغنا ما عِندَنا وظَنَنّا أنّا قَد قَطَعناهُ أدحَضَ حُجَّتَنا بِکَلامٍ یَسیرٍ وخِطابٍ قَصیرٍ ، یُلزِمُنا بِهِ الحُجَّهَ ، ویَقطَعُ العُذرَ ، ولا نَستَطیعُ لِجَوابِهِ رَدّا ، فَإِن کُنتَ مِن أصحابِهِ فَخاطِبنا بِمِثلِ خِطابِهِ ... . (1)

.

1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 57 نقلاً عن الخبر المشتهر بتوحید المفضّل .

ص: 355

بحار الأنوار به نقل از محمّد بن سنان :مفضّل بن عمر برای ما چنین روایت کرد : روزی پس از عصر ، در روضه (میان قبر و منبر پیامبر خدا) نشسته بودم و در باره شرافت و فضیلت هایی که خداوند به پیامبرمان محمّد صلی الله علیه و آله اختصاصا ارزانی داشته ، و نیز در باره لطف و عطای الهی و کرامت و منزلتی که به ایشان بخشیده و اکثر امّت از آن بی اطّلاع اند ، و در باره جهل آنان به فضیلت و بزرگی جایگاه و عظمت درجه پیامبر صلی الله علیه و آله می اندیشیدم . در این حالت بودم که ابن ابی العَوجا آمد و چنان نزدیک نشست که سخنش را می شنیدم . وقتی در جای خود قرار گرفت ، یکی از دوستانش آمد و کنارش نشست . ابن ابی العوجا ، شروع به صحبت کرد و گفت : صاحب این قبر ، به کمال عزّت رسیده و در تمام خصلت های خود ، به شرافتْ دست یافته و در تمام حالات خود ، به بهره خود ، نائل شده است . هم نشینش به او گفت : او فیلسوفی بود که ادّعای مرتبه عالی و درجه والا داشت و برای ادّعای خود ، معجزاتی آورده که عقل ها را مبهوت و فکرها را حیران ساخته است و اندیشه ها برای دستیابی به دانش او در دریاهای تفکّر ، غوطه خورده اند ؛ امّا بی آن که بهره ای به کف آورند ، پشیمان ، به جای نخستین خود باز گشته اند ، و هنگامی که عاقلان ، فصیحان و سخنوران ، دعوت ایشان را پاسخ گفتند ، مردم ، گروه گروه در دین او وارد شدند و نام او به نام آفریننده اش قرین شد ، و نام او پنج بار در روز ، بین اذان و اقامه بر بالای عبادتگاه ها در تمام شهرها و جاهایی که دعوت او بدان جا رسیده و شعارش در آن جا فرازمند شده و حجّت او در آن جا آشکار گشته ، اعم از خشکی و دریا و دشت و کوه ، صلا داده می شود تا در هر ساعت ، یادش تجدید گردد تا رسالت او خاموش نشود . ابن ابی العوجا گفت : یاد محمّد را وا گذار که عقلم در باره اش متحیّر و اندیشه ام در باره اش گم راه شده است . از اصل و ریشه ای سخن بگو که او دعوت کننده به آن است . آن گاه از سر آغاز اشیا ، سخن به میان آورد و به پندار خود ، مدّعی شد که آغاز اشیا به صورت رها بوده و صنعت یا برنامه و سازنده یا تدبیرکننده ای نداشته است ؛ بلکه اشیا از ذات خود ، بدون داشتن مدبّر ، پدید آمده اند ، و بدین خاطر است که دنیا همیشه بوده و هماره خواهد بود . مفضّل گفت : من از روی خشم و نفرتی که گلویم را می فشرد ، دیگر نتوانستم خود را نگاه دارم و گفتم : ای دشمن خدا ! در دین خدا الحاد می ورزی و سازنده منزّهی را که تو را به بهترین قواره آفرید و با کامل ترین چهره آرایی آراست و در حالات گوناگون ، تو را انتقال داد ، تا تو را به جایی که رسیده ای، رساند ، انکار می کنی ؟ اگر در جان خود اندیشه کنی ، حسّ نازک اندیشت تو را تصدیق می کند . ره نمون های ربوبیّت و نشانه های آفرینش الهی در تو پابرجاست و گواهان خداوند سبحان ، در آفرینش تو پدیدار و برهان هایش برایت روشن اند . ابن ابی العوجا گفت : ای مرد ! اگر از متکلّمانی ، با تو مناظره می کنیم و چنانچه بُرهان تو ثابت شد ، ما از تو پیروی می کنیم ، و اگر جزو متکلّمان نیستی ، با تو سخنی نداریم ؛ و اگر از یاران جعفر بن محمّد صادق هستی ، او با ما این چنین سخن نمی گوید و با مثل دلیل تو با ما به مناظره نمی پردازد ، که او بیش از آنچه تو از ما شنیدی ، از ما شنیده است ؛ امّا در گفتگو با ما ، به زشتی ، سخن نگفته و در پاسخ ما مرزشکنی ننموده است . او انسانی بردبار ، متین ، عاقل و استوار است که هیچ نادانی و سبُک سری و پرخاشی در او راه ندارد . گفتار ما را می شنود و به ما گوش می دارد و به دنبال شناخت برهان ماست ، تا هنگامی که برهان ما پایان می پذیرد و ما گمان می بریم که دیگر ، او را مجاب ساخته ایم ؛ امّا او با گفتاری اندک و سخنی کوتاه ، برهان ما را در هم می شکند و برهان خود را بر ما تمام می سازد ، و راه گریز را می بندد ، به گونه ای که توان پاسخگویی به او را نداریم . پس اگر تو از یاران اویی ، به سانِ گفتار او با من سخن بگو ... .

.


ص: 356

الکافی عن أبی منصور المتطبّب :أخبَرَنی رَجُلٌ مِن أصحابی قالَ : کُنتُ أنَا وَابنُ أبِی العَوجاءِ وعَبدُ اللّهِ بنُ المُقَفَّعِ فِی المَسجِدِ الحَرامِ ، فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ : تَرَونَ هذَا الخَلقَ ؟ وأَومَأَ بِیَدِهِ إلی مَوضِعِ الطَّوافِ ما مِنهُم أحَدٌ اُوجِبُ لَهُ اسمَ الإِنسانِیَّهِ إلّا ذلِکَ الشَّیخَ الجالِسَ یَعنی أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ علیهماالسلام فَأَمَّا الباقونَ فَرَعاعٌ وبَهائِمُ . فَقالَ لَهُ ابنُ أبِی العَوجاءِ : وکَیفَ أوجَبتَ هذَا الاِسمَ لِهذَا الشَّیخِ دونَ هؤُلاءِ ؟ قالَ : لِأَ نّی رَأَیتُ عِندَهُ ما لَم أرَهُ عِندَهُم . فَقالَ لَهُ ابنُ أبِی العَوجاءِ : لابُدَّ مِنِ اختِبارِ ما قُلتَ فیهِ مِنهُ . فَقالَ لَهُ ابنُ المُقَفَّعِ : لا تَفعَل ؛ فَإِنّی أخافُ أن یُفسِدَ عَلَیکَ ما فی یَدِکَ ! فَقالَ : لَیسَ ذا رَأیَکَ ولکِن تَخافُ أن یَضعُفَ رَأیُکَ عِندی فی إحلالِکَ إیّاهُ المَحَلَّ الَّذی وَصَفتَ ! فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ : أمّا إذا تَوَهَّمتَ عَلَیَّ هذا فَقُم إلَیهِ ، وتَحَفَّظ مَا استَطَعتَ مِنَ الزَّلَلِ ، ولا تَثنِ عِنانَکَ إلَی استِرسالٍ ؛ فَیُسَلِّمَکَ إلی عِقالٍ ، وسِمَهُ ما لَکَ أو عَلَیکَ . فَقامَ ابنُ أبِی العَوجاءِ وبَقیتُ أنَا وَابنُ المُقَفَّعِ جالِسَینِ ، فَلَمّا رَجَعَ إلَینَا ابنُ أبِی العَوجاءِ قالَ : وَیلَکَ یَا بنَ المُقَفَّعِ ! ما هذا بِبَشَرٍ ! وإن کانَ فِی الدُّنیا روحانِیٌّ یَتَجَسَّدُ إذا شاءَ ظاهِراً ویَتَرَوَّحُ إذا شاءَ باطِناً فَهُوَ هذا ! فَقالَ لَهُ : وکَیفَ ذلِکَ ؟ قالَ : جَلَستُ إلَیهِ ، فَلَمّا لَم یَبقَ عِندَهُ غَیرِی ابتَدَأَنی فَقالَ : إن یَکُنِ الأَمرُ عَلی ما یَقولُ هؤُلاءِ ، وهُوَ عَلی ما یَقولونَ یَعنی أهلَ الطَّوافِ فَقَد سَلِموا وعَطِبتُم ، وإن یَکُنِ الأَمرُ عَلی ما تَقولونَ ولَیسَ کَما تَقولونَ فَقَدِ استَوَیتُم وهُم . فَقُلتُ لَهُ : یَرحَمُکَ اللّهُ !وأَیُّ شَیءٍ نَقولُ ؟ وأَیُّ شَیءٍ یَقولونَ ؟ ما قَولی وقَولُهُم إلّا واحِدا . فَقالَ : وکَیفَ یَکونُ قَولُکَ وقَولُهُم واحِدا وهُم یَقولونَ : أنَّ لَهُم مَعادا وثَوابا وعِقابا ، ویَدینونَ بِأَنَّ فِی السَّماءِ إلهاً ، وأَنَّها عُمرانٌ ، وأَنتُم تَزعُمونَ أنَّ السَّماءَ خَرابٌ لَیسَ فیها أحَدٌ ؟ ! قالَ : فَاغتَنَمتُها مِنهُ فَقُلتُ لَهُ : ما مَنَعَهُ إن کانَ الأَمرُ کَما یَقولونَ أن یَظهَرَ لِخَلقِهِ ویَدعُوَهُم إلی عِبادَتِهِ ؛ حَتّی لا یَختَلِفَ مِنهُمُ اثنانِ ، ولِمَ احتَجَبَ عَنهُم وأَرسَلَ إلَیهِمُ الرُّسُلَ ؟ ولَو باشَرَهُم بِنَفسِهِ کانَ أقرَبَ إلَی الإِیمانِ بِهِ . فَقالَ لی : وَیلَکَ ! وکَیفَ احتَجَبَ عَنکَ مَن أراکَ قُدرَتَهُ فی نَفسِکَ ؟ ! نُشوءَکَ ولَم تَکُن ، وکِبَرَکَ بَعدَ صِغَرِکَ ، وقُوَّتَکَ بَعدَ ضَعفِکَ ، وضَعفَکَ بَعدَ قُوَّتِکَ ، وسُقمَکَ بَعدَ صِحَّتِکَ ، وصِحَّتَکَ بَعدَ سُقمِکَ ، ورِضاکَ بَعدَ غَضَبِکَ ، وغَضَبَکَ بَعدَ رِضاکَ ، وحُزنَکَ بَعدَ فَرَحِکَ ، وفَرَحَکَ بَعدَ حُزنِکَ ، وحُبَکَ بَعدَ بُغضِکَ ، وبُغضَکَ بَعدَ حُبِّکَ ، وعَزمَکَ بَعدَ أناتِکَ ، وأَناتَکَ بَعدَ عَزمِکَ ، وشَهوَتَکَ بَعدَ کَراهَتِکَ ، وکَراهَتَکَ بَعدَ شَهوَتِکَ ، ورَغبَتَکَ بَعدَ رَهبَتِکَ ، ورَهبَتَکَ بَعدَ رَغبَتِکَ ، ورَجاءَکَ بَعدَ یَأسِکَ ، ویَأسَکَ بَعدَ رَجائِکَ ، وخاطِرَکَ بِما لَم یَکُن فی وَهمِکَ ، وعُزوبَ ما أنتَ مُعتَقِدُهُ عَن ذِهنِکَ . ومازالَ یَعُدُّ عَلَیَّ قُدرَتَهُ الَّتی فی نَفسِی الَّتی لا أدفَعُها ، حَتّی ظَنَنتُ أنَّهُ سَیَظهَرُ فی ما بَینی وبَینَهُ ! (1)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 74 ح 2 ، التوحید : ص 125 ح 4 ، بحارالأنوار : ج 3 ص 42 ح 18 .

ص: 357

الکافی به نقل از ابو منصور طبیب :یکی از شیعیان به من خبر داد و گفت : من و ابن ابی العوجا و عبد اللّه بن مقفَّع در مسجد الحرام نشسته بودیم . ابن مقفّع با دستش به محلّ طوافْ اشاره کرد و گفت : آیا این مردم را می بینید ؟ بر هیچ کدام از آنان نام انسانْ صدق نمی کند ، جز آن پیرمرد نشسته و مقصودش امام صادق علیه السلام ) ؛ امّا باقی مانده مردم ، فرومایگان و چارپایان اند . ابن ابی العوجا به او گفت : چگونه نام انسانْ را از میان مردم ، تنها بر این پیرمرد می گذاری ؟ ابن مقفّع گفت : من در او چیزی می بینم که نزد دیگران نیست . ابن ابی العوجا به او گفت : لازم است در باره ادّعایی که در باره او داری ، آزمایشی انجام شود . ابن مقفّع به وی گفت : این کار را نکن . من می ترسم که اندیشه تو را تباه سازد ! گفت : مقصود تو ، این نیست ؛ بلکه می ترسی که جایگاهی که برای او توصیف کردی ، باطل در آید و اندیشه ات در نظرم سست جلوه کند . ابن مقفّع گفت : اگر چنین گمانی در باره ام داری ، پس برخیز ، و نزد او برو و تا می توانی ، خود را از لغزش، نگاه دار و افسارت را سراسر رها نکن که تو را به بندی ، بند می کند و به نشانی ، نشاندارت می سازد . ابن ابی العوجا برخاست و من و ابن مقفّع ، بر جای خود نشستیم . هنگامی که ابن ابی العوجا نزد ما بازگشت ، گفت : وای بر تو ، ای ابن مقفّع ! این شخص ، بشر نیست و اگر در دنیا یک روح هست که هر گاه بخواهد ، در قالب جسد ، ظاهر می گردد و هر گاه بخواهد ، در باطن به صورت روح در می آید ، این شخص است ! ابن مقفّع به او گفت : ماجرا چه بود ؟ گفت : نزدش نشستم . وقتی کسی نزد او جز من نماند ، با من آغاز به سخن کرد و گفت : «اگر حقیقت ، همان باشد که اینان می گویند که حقیقت ، همان گفته آنان (طواف کنندگان) است ، آنان به سلامت رسته اند و شما زیان کرده اید ، و اگر حقیقت ، چنان است که شما می گویید که حقیقت ، گفته شما نیست شما و آنان برابرید» . به او گفتم : خدایت رحمت کند ! ما چه می گوییم و آنان چه می گویند ؟ سخن من و آنان ، یکی است . فرمود : «چگونه سخن تو و آنان برابر است ، در حالی که آنان می گویند : معاد و ثواب و عقاب دارند و معتقدند که در آسمان ، خداوند است و آسمان ، آباد است ؛ ولی شما می پندارید که آسمان ، ویران است و کسی در آن جا نیست !؟» . ابن ابی العوجا گفت : من فرصت را غنیمت شمردم و به او گفتم : اگر حقیقت ، چنان است که اینان می گویند ، چه مانعی دارد که خدا خود را برای آفریده هایش آشکار سازد و آنان را به پرستش خود ، فرا خوانَد ، تا حتّی دو تن در باره او اختلاف نکنند ، و برای چه خود را از آنان پوشیده می داشت و پیامبران را به سوی آنان می فرستاد ؟ و اگر خود ، کارِ هدایت مردم را مستقیما به عهده می گرفت ، برای ایمان آوردن به او راهی نزدیک تر بود . به من فرمود : «وای بر تو ! چگونه کسی که قدرت خود را در جانت به تو نشان داده ، خود را پنهان نگاه داشته است ؟ تو نبودی . او تو را پدید آورد . پس از کودکی ات تو را بزرگ کرد ، و پس از ناتوانی ات تو را توانایی داد ، و پس از توانایی ات ، ناتوانت کرد ، و پس از سلامتت بیمارت ساخت ، و پس از بیماری ات به تو سلامت داد ، و پس از خشمت به تو خشنودی داد ، و پس از خشنودی ات به تو خشم داد ، و پس از شادی ات تو را محزون کرد ، و پس از حزنت تو را شاد ساخت ، و حبّ تو پس از بغضت ، و بغض تو پس از حبّت ، و تصمیم تو پس از سستی ات ، و سستی تو پس از تصمیمت ، و خواستت پس از ناخشنودی ات ، و ناخشنودی ات پس از خواستت ، و اشتیاقت پس از بیمت ، و بیمت پس از اشتیاقت ، و امیدت پس از ناامیدی ات ، و ناامیدی ات پس از امیدت ، و یادآوری آنچه در اندیشه ات نبود و محو کردن آنچه در ذهنت بِدان معتقد بودی ، همه از خداست» و آن چنان قدرت خداوند در جانم را برایم بر شمرد که من ، توان پاسخگویی به او را نداشتم و پنداشتم بر من چیره شده است !

.


ص: 358

. .


ص: 359

. .


ص: 360

8 / 6أثَرُ استِجابَهِ الإِمامِ وَانصِیاعُهُ لِلقَضاءِالسّنن الکبری عن الشعبیّ :خَرَجَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ إلَی السّوقِ ، فَإِذا هُوَ بِنَصرانِیٍّ یَبیعُ دِرعاً ، فَعَرَفَ عَلِیٌّ الدِّرعَ فَقالَ : هذِهِ دِرعی ، بَینی وبَینَکَ قاضِی المُسلِمینَ وکانَ قاضِیَ المُسلِمینَ شُرَیحٌ ؛ کانَ عَلِیٌّ استَقضاهُ فَلَمّا رَأی شُرَیحٌ أمیرَ المُؤمِنینَ قامَ مِن مَجلِسِ القَضاءِ وأَجلَسَ عَلِیّا فی مَجلِسِهِ ، وجَلَسَ شُرَیحٌ قُدّامَهُ إلی جَنبِ النَّصرانِیِّ . فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ : أما یا شُرَیحُ لَو کانَ خَصمی مُسلِما لَقَعَدتُ مَعَهُ مَجلِسَ الخَصمِ ولکِنّی سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : «لا تُصافِحوهُم ولا تَبدَؤوهُم بِالسَّلامِ .. . وصَغِّروهُم کَما صَغَّرَهُمُ اللّهُ» ، اِقضِ بَینی وبَینَهُ یا شُرَیحُ . فَقالَ شُرَیحٌ : تَقولُ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟ فَقالَ عَلِیٌّ : هذِهِ دِرعی ذَهَبَت مِنّی مُنذُ زَمانٍ . فَقالَ شُرَیحٌ : ما تَقولُ یا نَصرانِیُّ ؟ فَقالَ النَّصرانِیُّ : ما اُکَذِّبُ أمیرَ المُؤمِنینَ ، الدِّرعُ هِیَ دِرعی . فَقالَ شُرَیحٌ : ما أری أن تَخرُجَ مِن یَدِهِ ، فَهَل مِن بَیِّنَهٍ ؟ فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : صَدَقَ شُرَیحٌ . فَقالَ النَّصرانِیُّ : أما أنَا أشهَدُ أنَّ هذِهِ أحکامُ الأَنبِیاءِ ، أمیرُ المُؤمِنینَ یَجیءُ إلی قاضیهِ وقاضیهِ یَقضی عَلَیهِ ! هِیَ وَاللّهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ دِرعُکَ اتَّبَعتُکَ مِنَ الجَیشِ وقَد زالَت عَن جَمَلِکَ الأَورَقِ فَأَخَذتُها ؛ فَإِنّی أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأَنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : أما إذا أسلَمتَ فَهِیَ لَکَ . وحَمَلَهُ عَلی فَرَسٍ عَتیقٍ . (1)

.

1- .السنن الکبری : ج 10 ص 230 ح 20465 ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 4 ، کنز العمّال : ج 7 ص 24 ح 17789 ؛ الغارات : ج 1 ص124 نحوه ، بحارالأنوار : ج 104 ص 290 .

ص: 361



8 / 6 اثر تن دادن امام علیه السلام به داوری

8 / 6اثر تن دادن امام علیه السلام به داوریالسنن الکبری به نقل از شَعبی :علی بن ابی طالب علیه السلام به بازار رفت و ناگهان به مسیحی ای برخورد که زرهی را می فروخت . علی ، زره را شناخت و گفت : «این ، زره من است و میان من و تو ، قاضی مسلمانان ، داوری کند» . در آن روز ، قاضی مسلمانان ، شُرَیح بود که علی علیه السلام او را به قضاوت ، منصوب کرده بود . شریح ، هنگامی که امیر مؤمنان را دید ، از جایگاه قضاوت برخاست و علی را بر جای خود نشاند و شریح ، در برابر او و در کنار مرد مسیحی نشست . علی علیه السلام به او گفت : «هان ، ای شریح ! اگر طرف دعوای من مسلمان بود ، با او در جایگاه دعوا می نشستم ؛ امّا من از پیامبر خدا شنیدم که می فرمود : با آنان (مسیحیان) مصافحه نکنید و به آنان ، ابتدا به سلام نکنید ... و آنان را تحقیر کنید ، چنان که خداوند ، آنان را تحقیر کرده است . ای شریح ! میان من و او داوری کن» . شریح گفت : بفرمایید ، ای امیر مؤمنان ! علی گفت : «این ، زره من است که مدّتی است گم شده است» . شریح گفت : ای مسیحی ! تو چه می گویی ؟ مسیحی گفت : من امیر مؤمنان را تکذیب نمی کنم ؛ امّا زره ، زره من است . شریح [به علی علیه السلام ] گفت : طبق رأی من ، زره از دست او خارج نمی شود . آیا بیّنه ای داری ؟ علی گفت : شریح ، درست می گوید . مسیحی گفت : امّا من گواهی می دهم که این ، احکامِ پیامبران است که خلیفه مسلمانان ، نزد قاضی خود می آید و قاضی او ، علیه او داوری می کند . ای امیر مؤمنان ! سوگند به خدا ، این ، زره توست . من در پیِ سپاه ، به دنبال تو بودم که از شترت افتاد و من آن را برداشتم . شهادت می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و محمّد ، رسول خداست . علی گفت : «حال که اسلام آورده ای ، زره از آنِ تو باشد» و اسب گران بهایی نیز به او بخشید .

.


ص: 362

8 / 7أثَرُ إحسانِ الاِبنِ إلی اُمِّهِ النَّصرانِیَّهِالکافی عن زکریّا بن إبراهیم :کُنتُ نَصرانِیّا ، فَأَسلَمتُ وحَجَجتُ ، فَدَخَلتُ عَلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقُلتُ : إنّی کُنتُ عَلَی النَّصرانِیَّهِ ، وإنّی أسلَمتُ . فَقالَ : وأَیُّ شَیءٍ رَأَیتَ فِی الإِسلامِ ؟ قُلتُ : قَولَ اللّهِ عز و جل : «مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لَا الْاءِیمَانُ وَ لَکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ» (1) . فَقالَ : لَقَد هَداکَ اللّهُ . ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ اهدِهِ ! ثَلاثا : سَل عَمّا شِئتَ یا بُنَیَّ . فَقُلتُ : إنَّ أبی واُمّی عَلَی النَّصرانِیَّهِ وأَهلَ بَیتی ، واُمّی مَکفوفَهُ البَصَرِ ، فَأَکونُ مَعَهُم وآکُلُ فی آنِیَتِهِم ؟ فَقالَ : یَأکُلونَ لَحمَ الخِنزیرِ ؟ فَقُلتُ : لا ، ولا یَمَسّونَهُ . فَقالَ : لا بَأسَ ، فَانظُر اُمَّکَ فَبِرَّها ، فَإِذا ماتَت فَلا تَکِلها إلی غَیرِکَ ؛ کُن أنتَ الَّذی تَقومُ بِشَأنِها ، ولا تُخبِرَنَّ أحَدا أنَّکَ أتَیتَنی ، حَتّی تَأتِیَنی بِمِنی إن شاءَ اللّهُ . قالَ : فَأَتَیتُهُ بِمِنی وَالنّاسُ حَولَهُ کَأَنَّهُ مُعَلِّمُ صِبیانٍ ؛ هذا یَسأَلُهُ ، وهذا یَسأَلُهُ ، فَلَمّا قَدِمتُ الکوفَهَ ألطَفتُ لِاُمّی ، وکُنتُ اُطعِمُها ، واُفَلّی ثَوبَها ورَأسَها ، وأَخدِمُها . فَقالَت لی : یا بُنَیَّ ، ما کُنتَ تَصنَعُ بی هذا وأَنتَ عَلی دینی ، فَمَا الَّذی أری مِنکَ مُنذُ هاجَرتَ فَدَخَلتَ فِی الحَنیفِیَّهِ ؟ ! فَقُلتُ : رَجُلٌ مِن وُلدِ نَبِیِّنا أمَرَنی بِهذا . فَقالَت : هذَا الرَّجُلُ هُوَ نَبِیٌّ ؟ فَقُلتُ : لا ، ولکِنَّهُ ابنُ نَبِیٍّ . فَقالَت : یا بُنَیَّ ، إنَّ هذا نَبِیٌّ ؛ إنَّ هذِهِ وَصایَا الأَنبِیاءِ . فَقُلتُ : یا اُمَّه ، إنَّهُ لَیسَ یَکونُ بَعدَ نَبِیِّنا نَبِیٌّ ، ولکِنَّهُ ابنُهُ . فَقالَت : یا بُنَیَّ ، دینُکَ خَیرُ دینٍ ، اِعرِضهُ عَلَیَّ . فَعَرَضتُهُ عَلَیها ، فَدَخَلَت فِی الإِسلامِ وعَلَّمتُها ، فَصَلَّتِ الظُّهرَ وَالعَصرَ وَالمَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَهَ . ثُمَّ عَرَضَ لَها عارِضٌ فِی اللَّیلِ ، فَقالَت : یا بُنَیَّ أعِد عَلَیَّ ما عَلَّمتَنی . فَأَعَدتُهُ عَلَیها ، فَأَقَرَّت بِهِ وماتَت . فَلَمّا أصبَحَت کانَ المُسلِمونَ الذَّینَ غَسَّلوها ، وکُنتُ أنَا الَّذی صَلَّیتُ عَلَیها ونَزَلتُ فی قَبرِها . (2)

.

1- .الشوری : 52 .
2- .الکافی : ج 2 ص 160 ح 11 ، مشکاه الأنوار : ص 278 ح 839 بزیاده «الصلاه» بعد «علّمتها» ، بحار الأنوار : ج 47 ص 374 ح 97 .

ص: 363



8 / 7 تأثیر نیکی کردن پسر به مادر مسیحی اش

8 / 7تأثیر نیکی کردن پسر به مادر مسیحی اشالکافی به نقل از زکریّا بن ابراهیم :من مسیحی بودم و اسلام آوردم و حج گزاردم . آن گاه نزد امام صادق علیه السلام رفتم و گفتم : من بر دین مسیح بوده ام که حال ، اسلام آورده ام . فرمود : «در اسلام چه دیده ای ؟» . گفتم : این ، سخن خداوند عز و جل که : «تو ، نه کتاب را می شناختی و نه ایمان را؛ ولی آن را نوری گردانیدیم که هر که را بخواهیم ، با آن هدایت می کنیم» . فرمود : «به راستی خداوند ، تو را هدایت کرده است» و آن گاه سه بار فرمود : «خداوندا! او را هدایت کن» وافزود : «هر چه می خواهی ، بپرس ، ای فرزندم !» . گفتم : پدر و مادرم و خانواده ام مسیحی هستند و مادرم نابیناست . من با آنها هستم و در ظرف های آنان غذا می خورم ؟ فرمود : «آیا گوشت خوک می خورند ؟» . گفتم : نه و به خوک ، دست نمی زنند . فرمود : «باکی نیست . مراقب مادرت باش و به او نیکی کن ، و اگر از دنیا رفت ، او را به دیگری وا مگذار . تو خود ، کار [تدفین] او را به عهده بگیر و به کسی نگو که نزد من آمده ای ، تا آن که إن شاء اللّه در مِنا نزد من آیی» . در مِنا نزد ایشان رفتم و مردم ، چنان دور ایشان جمع بودند که گویا او معلّم خُردسالان است . این شخص از او می پرسید و آن شخص از او می پرسید . هنگامی که به کوفه رسیدم ، به مادرم محبّت کردم و خودم به او غذا می دادم و جامه و سرش را از شپش ، پاک می کردم و به او خدمت می نمودم . مادرم به من گفت : ای پسرکم ! تو وقتی بر دین من بودی ، این چنین با من رفتار نمی کردی . این ، چه رفتاری است که پس از مهاجرتت و پذیرش اسلام در تو می بینم ؟ گفتم : مردی از فرزندان پیامبرمان ، مرا به این رفتار ، فرمان داده است . مادرم گفت : آیا این شخص ، خود ، پیامبر است ؟ گفتم : نه ؛ بلکه پسر پیامبر است . گفت : پسرکم ! این شخص ، پیامبر است و این از وصایای پیامبران است . گفتم : مادر ! پس از پیامبر ما ، پیامبری نیست ؛ بلکه او فرزند پیامبر است . گفت : فرزندم ! دین تو ، بهترین دین است . آن را بر من عرضه کن . من آن دین را بر او عرضه کردم و او اسلام را پذیرفت و [مسائل] دین را به او آموختم . او نماز ظهر ، عصر ، مغرب و عشا را خواند . آن گاه در شب به او عارضه ای روی کرد . گفت : ای فرزندم ! آنچه را به من آموختی ، دوباره برایم باز گو . من دوباره برایش بازگو کردم . او به آن ، اقرار کرد و از دنیا رفت . صبح هنگام ، مسلمانان او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم و در قبرش گذاشتم .

.


ص: 364

. .


ص: 365

. .


ص: 366

8 / 8أثَرُ الإِحسانِ إلَی المُسیءِالطّبقات الکبری عن سالم مولی أبی جعفر :کانَ هِشامُ بنُ إسماعیلَ یُؤذی عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ وأَهلَ بَیتِهِ ، یَخطُبُ بِذلِکَ عَلَی المِنبَرِ ویَنالُ مِن عَلِیٍّ علیه السلام ، فَلَمّا وَلِیَ الوَلیدُ بنُ عَبدِ المَلِکِ عَزَلَهُ وأَمَرَ بِهِ أن یوقَفَ لِلنّاسِ . فَکانَ یَقولُ : لا وَاللّهِ ، ما کانَ أحَدٌ مِنَ النّاسِ أهَمَّ إلَیَّ مِن عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ ؛ کُنتُ أقولُ : رَجُلٌ صالِحٌ یُسمَعُ قَولُهُ فَوُقِفَ لِلنّاسِ . فَجَمَعَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ وُلدَهُ وحامَّتَهُ ونَهاهُم عَنِ التَّعَرُّضِ . وغَدا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ مارّاً لِحاجَهٍ فَما عَرَضَ لَهُ ، فَناداهُ هِشامُ بنُ إسماعیلَ : اللّهُ أعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالاتِهِ ! (1)

العدد القویّه عن الزّهریّ :خَرَجَ [عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام ] یَوماً مِنَ المَسجِدِ ، فَتَبِعَهُ رَجُلٌ فَسَبَّهُ ، فَلَحِقَهُ العَبیدُ وَالمَوالی ، فَهَمّوا بِالرَّجُلِ ، فَقالَ : دَعوهُ . ثُمَّ قالَ : ما سَتَرَ اللّهُ عَنکَ مِن أمرِنا أکثَرُ ، ألَکَ حاجَهٌ نُعینُکَ عَلَیها ؟ فَاستَحَی الرَّجُلُ ، فَأَلقی عَلِیٌّ عَلَیهِ قَمیصَهً کانَت عَلَیهِ ، وأَعطاهُ ألفَ دِرهَمٍ . فَکانَ الرَّجُلُ إذا رَآهُ بَعدَ ذلِکَ یَقولُ : أشهَدُ أنَّکَ مِن أولادِ الرَّسولِ ! (2)

الإرشاد عن أبی محمّد الحسن بن محمّد عن جدّه عن غیر واحد من أصحابه ومشایخه :إنَّ رَجُلاً مِن وُلدِ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ کانَ بِالمَدینَهِ یُؤذی أبَا الحَسَنِ موسی علیه السلام ، ویَسُبُّهُ إذا رَآهُ ، ویَشتُمُ عَلِیّا علیه السلام ، فَقالَ لَهُ بَعضُ جُلَسائِهِ یَوما : دَعنا نَقتُل هذَا الفاجِرَ ، فَنَهاهُم عَن ذلِکَ أشَدَّ النَّهیِ ، وزَجَرَهُم أشَدَّ الزَّجرِ ، وسَأَلَ عَنِ العُمَرِیِّ ، فَذُکِرَ أنَّهُ یَزرَعُ بِناحِیَهٍ مِن نَواحِی المَدینَهِ . فَرَکِبَ ، فَوَجَدَهُ فی مَزرَعَهٍ ، فَدَخَلَ المَزرَعَهَ بِحِمارِهِ ، فَصاحَ بِهِ العُمَرِیُّ : لا توطِئ زَرعَنا ! فَتَوَطَّأَهُ أبُو الحَسَنِ علیه السلام بِالحِمارِ ، حَتّی وَصَلَ إلَیهِ ، فَنَزَلَ وجَلَسَ عِندَهُ ، وباسَطَهُ وضاحَکَهُ ، وقالَ لَهُ : کَم غَرِمتَ فی زَرعِکَ هذا ؟ فَقالَ لَهُ : مِئَهُ دینارٍ . قالَ : فَکَم تَرجو أن تُصیبَ فیهِ ؟قالَ : لَستُ أعلَمُ الغَیبَ . قالَ : إنَّما قُلتُ لَکَ : کَم تَرجو أن یَجیئَکَ فیهِ ؟ قالَ : أرجو فیهِ مِئَتَی دینارٍ . فَأَخرَجَ لَهُ أبُوالحَسَنِ علیه السلام صُرَّهً فیها ثَلاثُمِئَهِ دینارٍ ، وقالَ : هذا زَرعُکَ عَلی حالِهِ ، وَاللّهُ یَرزُقُکَ فیهِ ما تَرجو . فَقامَ العُمَرِیُّ فَقَبَّلَ رَأسَهُ وسَأَلَهُ أن یَصفَحَ عَن فارِطِهِ ، فَتَبَسَّمَ إلَیهِ أبُو الحَسَنِ علیه السلام وَانصَرَفَ . وراحَ إلَی المَسجِدِ فَوَجَدَ العُمَرِیَّ جالِساً ، فَلَمّا نَظَرَ إلَیهِ قالَ : اللّهُ أعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالاتِهِ ! فَوَثَبَ أصحابُهُ إلَیهِ فَقالوا لَهُ : ما قِصَّتُکَ ؟ قَد کُنتَ تَقولُ غَیرَ هذا ! فَقالَ لَهُم : قَد سَمِعتُم ما قُلتُ الآنَ ، وجَعَلَ یَدعو لِأَبِی الحَسَنِ علیه السلام ، فَخاصَموهُ وخاصَمَهُم . فَلَمّا رَجَعَ أبُو الحَسَنِ إلی دارِهِ ، قالَ لِجُلَسائِهِ الَّذینَ سَأَلوهُ فی قَتلِ العُمَرِیِّ : أیُّما کانَ خَیرا : ما أرَدتُم أم ما أرَدتُ ؟! إنَّنی أصلَحتُ أمرَهُ بِالمِقدارِ الَّذی عَرَفتُم ، وکَفَیتُ بِهِ شَرَّهُ ! (3)

.

1- .الطبقات الکبری : ج 5 ص 220 ؛ شرح الأخبار : ج 3 ص 260 ح 1162 نحوه .
2- .العدد القویّه : ص 319 ح 20 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 293 نحوه ، بحارالأنوار : ج 46 ص 99 ح 87 ؛ تهذیب الکمال : ج 20 ص 397 ، تاریخ دمشق : ج 41 ص 394 کلاهما عن عبد الغفّار بن القاسم ، مطالب السوؤل : ص 95 عن طاووس بن کیسان .
3- .الإرشاد : ج 2 ص 233 ، إعلام الوری : ج 2 ص 26 ، دلائل الإمامه : ص 311 ، کشف الغمّه : ج 3 ص 18 کلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 48 ص 102 ح 7 .

ص: 367



8 / 8 تأثیر نیکی کردن به گناهکار

8 / 8تأثیر نیکی کردن به گناهکارالطبقات الکبری به نقل از سالم ، غلام امام باقر علیه السلام :هشام بن اسماعیل ، علی بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام و خانواده ایشان را آزار می رساند . بالای منبر در خطبه چنین می کرد و به علی علیه السلام اهانت می کرد . هنگامی که ولید بن عبد الملک به حکومت رسید ، او را عزل کرد و دستور داد که او برای بازجویی ، نزد مردم ، نگاه داشته شود . هشام بن اسماعیل با خود می گفت : برای خدا چنین مکنید ! من از هیچ کس به اندازه علی بن الحسین، بیمناک نیستم . نیز با خود می گفت : علی بن الحسین ، مرد صالحی است و گفتار او مورد توجّه خواهد بود [و اگر لب به شکایت بگشاید ، ولید بن عبد الملک ، مرا کیفر خواهد داد] . بدین ترتیب ، او را نگاه داشتند ؛ امّا علی بن الحسین علیه السلام ، فرزندان و خاندان خود را گِرد آورد و آنان را از تعرّض [به هشام] ، باز داشت . علی بن الحسین برای کاری ره سپار شد و خود را با او رو به رو نکرد . در این هنگام ، هشام بن اسماعیل ، او را مخاطب ساخت که : خداوند ، داناتر است که رسالت های خود را کجا قرار دهد !

العُدَد القَویّه به نقل از زُهْری :روزی [زین العابدین علیه السلام ] از مسجد بیرون آمد . مردی او را دنبال کرد و دشنامش داد . بندگان و غلامان ، سر رسیدند و به آن مرد ، هجوم آوردند . ایشان فرمود : «او را وا گذارید !» . آن گاه [به آن مرد ]فرمود : «آنچه از کار [و قدرت] ما که خداوند بر تو پنهان داشته ، بیشتر است . آیا کاری داری که تو را یاری رسانم ؟» . آن مرد ، شرم کرد . زین العابدین جامه ای را که بر دوش داشت ، بر او افکند و به او هزار درهم داد . آن مرد ، پس از آن روز ، هر گاه ایشان را می دید ، می گفت : شهادت می دهم که تو از فرزندان پیامبری .

الإرشاد به نقل از ابو محمّد حسن بن محمّد ، از جدّش ، از بسیاری از یاران و اساتیدش :مردی از فرزندان عمر بن خطّاب که در مدینه بود ، امام کاظم علیه السلام را می آزرد و هر گاه ایشان را می دید ، به ایشان و علی علیه السلام دشنام می داد . روزی برخی از هم نشینان ایشان گفتند : «ما را وا گذار تا این فاجر را بکُشیم» ؛ امّا ایشان به شدّت ، آنان را از این کار ، نهی کرد و آنان را به شدّت ، باز داشت و از حال آن عُمَری پرسید . به ایشان گفته شد که او در اطراف مدینه ، مشغول زراعت است . امام علیه السلام ، سوار مَرکب شد و او را در مزرعه ای یافت . با الاغش وارد آن مزرعه شد . عُمَری فریاد زد : زراعت ما را لگدمال مکن ! امام کاظم علیه السلام با الاغش به میان مزرعه رفت تا به او رسید و از مرکب ، فرود آمد و نزد او نشست و با او به خوش رویی و شوخی پرداخت و به او فرمود : «در این زراعت خود ، چه قدر خرج کرده ای ؟» . گفت : صد دینار . فرمود : «چه قدر امید داری که از این زراعت نصیبت شود ؟» . گفت : غیب نمی دانم . فرمود : «به تو گفتم که چه قدر امید داری که از این زراعت ، نصیبت شود ؟» . گفت : امیدم در آن ، دویست دینار است . امام کاظم علیه السلام کیسه ای بیرون آورد که در آن ، سیصد دینار بود و فرمود : «زراعت تو نیز مال تو باشد و خداوند ، همان مقدار که امید داری ، به تو روزی می رسانَد» . عُمَری برخاست و سر امام علیه السلام را بوسید و از ایشان درخواست کرد که از جسارتش در گذرد . ایشان به او لبخند زد و دور شد . آن گاه روانه مسجد شد و عُمَری را نشسته یافت . هنگامی که چشم او به امام علیه السلام افتاد ، گفت : خداوند ، داناتر است که رسالت های خود را کجا قرار دهد ! یارانش دور او جمع شدند و به او گفتند : داستان تو چیست ؟ پیش از این ، چیز دیگری می گفتی ! عمری به آنان گفت : آنچه اینک گفتم ، شنیدید . و شروع به دعوت به امامت امام کاظم علیه السلام کرد و متقابلاً میان ایشان ، جدال در گرفت . هنگامی که امام کاظم علیه السلام به خانه اش بازگشت ، به هم نشینان خود که خواهان کشتن عُمَری بودند ، فرمود : «کدام بهتر بود ؟ آنچه شما می خواستید ، یا آنچه من می خواستم ؟ من با همین مقداری که دیدید ، او را اصلاح کردم و شرّ او را از خود ، باز داشتم» .

.


ص: 368

. .


ص: 369

. .


ص: 370

تنبیه الخواطر :حُکِیَ أنَّ مالِکا الأَشتَرَ رضی الله عنه کانَ مُجتازا بِسوقِ الکوفَهِ وعَلَیهِ قَمیصٌ خامٌ وعِمامَهٌ مِنهُ ، فَرَآهُ بَعضُ السّوقَهِ فَازدَری بِزِیِّهِ ، فَرَماهُ بَبُندُقَهٍ تَهاوُنا بِهِ ، فَمَضی ولَم یَلتَفِت . فَقیلَ لَهُ : وَیلَکَ ! أتَدری بِمَن رَمَیتَ ؟ فَقالَ : لا ، فَقیلَ لَهُ : هذا مالِکٌ صاحِبُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام . فَارتَعَدَ الرَّجُلُ ومَضی إلَیهِ لِیَعتَذِرَ مِنهُ ، فَرَآهُ وقَد دَخَلَ مَسجِدا وهُوَ قائِمٌ یُصَلّی ، فَلَمَّا انفَتَلَ أکَبَّ الرَّجُلُ عَلی قَدَمَیهِ یُقَبِّلُهُما ، فَقالَ : ما هذَا الأَمرُ ؟ فَقالَ : أعتَذِرُ إلَیکَ مِمّا صَنَعتُ . فَقالَ : لا بَأسَ عَلَیکَ ؛ فَوَاللّهِ ما دَخَلتُ المَسجِدَ إلّا لِأَستَغفِرَنَّ لَکَ . (1)

راجع : ص 208 ( تطابق القلب واللسان ) وص 212 ( الدعوه بالعمل قبل اللسان ) . و ص 280 (مخالفه الفعل للقول) .

.

1- .تنبیه الخواطر : ج 1 ص 2 ، بحارالأنوار : ج 42 ص 157 ح 25 .

ص: 371

تنبیه الخواطر :حکایت شده که مالک اشتر در میان بازار کوفه می گذشت . جامه و عمامه ای بافته از پنبه بر تن داشت . یکی از بازاریان ، او را دید و به شخصیت او اهانت کرد و فندقی به عنوان اهانت ، به سوی او پرتاب کرد . مالک اشتر گذشت و اعتنا نکرد . به آن مرد گفتند : وای بر تو ! آیا می دانی به چه کسی پرتاب کردی ؟ گفت : نه! به او گفتند : این ، مالک اشتر ، یار امیر مؤمنان است . مرد به خود لرزید و به سوی مالک ، ره سپار شد تا از او عذرخواهی کند . او را دید که وارد مسجد شده و نماز می خوانَد . هنگامی که نمازش تمام شد ، آن مرد ، خود را بر پاهای مالک انداخت تا آنها را ببوسد . مالک گفت : این ، چه کاری است ؟ گفت : از کاری که انجام دادم ، عذر می خواهم . مالک گفت : باکی بر تو نیست ! سوگند به خدا ، به مسجد نیامدم ، مگر آن که [از خداوند ]برایت طلب بخشش کنم .

ر . ک : ص 209 (هماهنگی دل با زبان) و ص213 (دعوت با عمل ، پیش از زبان) و ص 281 (ناهمگونی کردار با گفتار) .

.


ص: 372

الفصل التاسع : اُسلوب التّبلیغ فی القرآن9 / 1الاِستِنادُ إلَی الحِکمَهُأ الحَثُّ عَلَی التَّعَقُّلِ وَالتَّفَکُّرِالکتاب«فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب» . (1)

« کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ ءَایَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ » . (2)

« وَ هُوَ الَّذِی یُحْیِ وَ یُمِیتُ وَ لَهُ اخْتِلَافُ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ أفَلَا تَعْقِلُونَ » . (3)

« کَذَلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتَی وَیُرِیکُمْ ءَایَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ » . (4)

« لَقَدْ أنزَلْنَا إلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أفَلَا تَعْقِلُونَ » . (5)

.

1- .الزمر : 17 و 18 .
2- .البقره : 242 .
3- .المؤمنون: 80 .
4- .البقره: 73 .
5- .الأنبیاء: 10 .

ص: 373



فصل نهم : روش تبلیغ در قرآن

9 / 1 استناد به حکمت

الف - تشویق به خردورزی و اندیشیدن

فصل نهم : روش تبلیغ در قرآن9 / 1استناد به حکمتالف تشویق به خردورزی و اندیشیدنقرآن«پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن ، گوش فرا می دهند و بهترینِ آن را پیروی می کنند . اینان ، کسانی هستند که خدا آنان را راه نموده و اینان اند همان خردمندان» .

«خداوند ، آیات [ خود ] را این گونه برای شما بیان می کند . امید که بیندیشید» .

«و اوست آن کس که زنده می کند و می میراند ، و اختلاف شب و روز ، از اوست . مگر نمی اندیشید؟» .

«این گونه ، خدا مردگان را زنده می کند و آیات خود را به شما می نمایاند . باشد که بیندیشید» .

«در حقیقت ، ما کتابی به سوی شما نازل کردیم که یادِ شما در آن است . آیا نمی اندیشید؟» .

.


ص: 374

«وَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِّنْهُ إنَّ فِی ذَلِکَ لَایَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» . (1)

«وَ مِنْ ءَایَاتِهِ أنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أنفُسِکُمْ أزْوَاجًا لِّتَسْکُنُواْ إلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّهً وَ رَحْمَهً إنَّ فِی ذَلِکَ لَایَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» . (2)

«هُوَ الَّذِی أنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَّکُم مِّنْهُ شَرَابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ * یُنبِتُ لَکُم بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنَابَ وَ مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ إنَّ فِی ذَلِکَ لَایَهً لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» . (3)

راجع : البقره : 164 ، الأنعام: 32 و 151 ، الأعراف: 169 ، هود: 51 ، یوسف: 2 و 109 ، الرعد: 4 ، النحل : 12 و 67 ، الحجّ : 46 ، النور: 61 ، القصص: 60 ، العنکبوت: 35 ، الروم: 24 و 28 ، یس: 62 و 68 ، ص: 29 ، غافر: 67 و 70 ، الزخرف: 3 ، الجاثیه: 5 و 13 ، الحدید: 17 .

الحدیثالإمام الکاظم علیه السلام لِهِشامِ بنِ الحَکَمِ :یا هِشامُ ، إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی بَشَّرَ أهلَ العَقلِ وَالفَهمِ فی کِتابِهِ فَقالَ : «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ اُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ اُوْلَئِکَ هُمْ اُوْلُواْ الْأَلْبَابِ» . یا هِشامُ ، إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی أکمَلَ لِلنّاسِ الحُجَجَ بِالعُقولِ ، ونَصَرَ النَّبِیّینَ بِالبَیانِ ، ودَلَّهُم عَلی رُبوبِیَّتِهِ بِالأَدِلَّهِ ، فَقالَ : «وَ إلَهُکُمْ إلَهٌ وَاحِدٌ لَا إلَهَ إلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ * إنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّهٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَایَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» . (4) یا هِشامُ ، قَد جَعَلَ اللّهُ ذلِکَ دَلیلاً عَلی مَعرِفَتِهِ بِأَنَّ لَهُم مُدَبِّرا ، فَقالَ : «وَسَخَّرَ لَکُمُ الَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَاتُ بِأَمْرِهِ إنَّ فِی ذَلِکَ لَایَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» . (5) وقالَ : «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُواْ شُیُوخًا وَ مِنکُم مَّن یُتَوَفَّی مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أجَلًا مُّسَمًّی وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» ، (6) وقالَ : «إنَّ فِی اختِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ وما أنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن رِزقٍ فَأَحیا بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها وتَصریفِ الرِّیاحِ (7) لَایاتٍ لِقَومٍ یَعقِلونَ» ، (8) وقالَ : «یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْایَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» ، (9) وقالَ : «وَ جَنَّاتٌ مِّنْ أعْنَابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَ غَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَی بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَی بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إنَّ فِی ذَلِکَ لَایَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» ، (10) وقالَ : «وَ مِنْ ءَایَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیُحْیِ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إنَّ فِی ذَلِکَ لَایَاتٍ لِّقَوْمٍ یعْقِلُونَ» ، (11) وقالَ : «قُلْ تَعَالَوْاْ أتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ ألَّا تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئا وَبِالْوَالِدَیْنِ إحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُواْ أوْلَادَکُم مِّنْ إمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإیَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إلَّا بِالْحَقِّ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» ، (12) وقالَ : «هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتْ أیْمَانُکُم مِّن شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أنفُسَکُمْ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْایَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (13) . . . یا هِشامُ ، ما بَعَثَ اللّهُ أنبِیاءَهُ ورُسُلَهُ إلی عِبادِهِ إلّا لِیَعقِلوا عَنِ اللّهِ ، فَأَحسَنُهُمُ استِجابَهً أحسَنُهُم مَعرِفَهً ، وأَعلَمُهُم بِأَمرِ اللّهِ أحسَنُهُم عَقلاً ، وأَکمَلُهُم عَقلاً أرفَعُهُم دَرَجَهً فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ . (14)

.

1- .الجاثیه : 13 .
2- .الروم : 21 .
3- .النحل : 10 و 11 .
4- .البقره: 163 و 164 .
5- .النحل: 12 .
6- .غافر: 67.
7- .فی الطبعه المعتمده هنا : «والسحاب المسخّر بین السماء والأرض» فحذفناها طبقا لطبعه مرکز بحوث دار الحدیث .
8- .إشاره إلی الآیه 5 من سوره الجاثیه : «وَ اخْتِلَافِ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ ءَایَاتٌ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » . وفی مرآه العقول : ج 1 ص 42 : « والظاهر أنَّ التغییر من النسّاخ أو الرواه ، أو نقل بالمعنی » .
9- .الحدید: 17 .
10- .الرعد: 4 .
11- .الروم: 24 .
12- .الأنعام: 151 .
13- .الروم: 28 .
14- .الکافی : ج 1 ص 13 ح 12 عن هشام بن الحکم ، تحف العقول : ص 383 نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 132 ح 30 .

ص: 375

«و آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است ، به سود شما رام کرد . همه از اوست . قطعاً در این ، برای مردمی که می اندیشند ، نشانه هایی است» .

«و از نشانه های او ، این که از [ نوع ] خودتان ، همسرانی برای شما آفرید تا بِدانها آرام گیرید ، و میانتان دوستی و رحمت نهاد . آری ، در این [ نعمت ] برای مردمی که می اندیشند ، قطعاً نشانه هایی است» .

«اوست کسی که از آسمان ، آبی فرود آورد که آشامیدنیِ شما از آن است ، و روییدنی[ هایی ] که [ رمه های خود را ] در آن می چرانید [ نیز ] از آن است . به وسیله آن ، کشت و زیتون و درختان خرما و انگور و از هر گونه محصولات [ دیگر ] برای شما می رویاند . قطعاً در اینها برای مردمی که اندیشه می کنند ، نشانه ای است» .

ر.ک : بقره : آیه 164، انعام: آیه 32 و 151 ، اعراف: آیه 169 ، هود: آیه 51 ، یوسف: آیه 2 و 109 ، رعد: آیه 4 ، نحل : آیه 12 و 67 ، حج : آیه 46 ، نور: آیه 61 ، قصص: آیه 60 ، عنکبوت: آیه 35 ، روم: آیه 24 و 28 ، یس: آیه 62 و 68 ، ص: آیه 29 ، غافر: آیه 67 و 70 ، زخرف: آیه 3 ، جاثیه: آیه 5 و 13 ، حدید: آیه 17 .

حدیثامام کاظم علیه السلام به هشام بن حکم :ای هشام! خداوند تبارک و تعالی در کتابش به صاحبان خرد و فهم ، بشارت داده و فرموده است : «پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن ، گوش فرا می دهند و بهترینِ آن را پیروی می کنند . اینان ، کسانی هستند که خدا آنان را راه نموده و اینان اند همان خردمندان» . ای هشام! خداوند تبارک و تعالی به واسطه خردها ، حجّت ها را برای مردمان ، کامل گردانید ، و پیامبران را با بیان ، یاری داد ، و آنان را با دلایل ، به ربوبیّت خویش ، راه نمایی نمود و فرمود : «معبود شما ، معبود یگانه ای است که جز او هیچ معبودی نیست ، [ و اوست ]بخشایشگر مهربان. به راستی که در آفرینش آسمان ها و زمین ، و در پیِ یکدیگر آمدن شب و روز ، و کشتی هایی که در دریا روان اند ، با آنچه به مردم سود می رساند ، و [ همچنین ] آبی که خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن ، زمین را پس از مردنش زنده گردانیده ، و در آن ، هر گونه جنبنده ای را پراکنده کرده ، و [ نیز در ] گردانیدن بادها ، و ابری که میان آسمان و زمین ، آرمیده است ، برای گروهی که می اندیشند ، واقعاً نشانه هایی [ گویا ] است» . ای هشام! خداوند ، اینها را دلیلی برای شناخت او و این که آنها مدبّری دارند ، قرار داده و فرموده است : «و شب و روز و خورشید و ماه را برای شما رام گردانید ، و ستارگان به فرمان او مسخّر شده اند. مسلّماً در این [ پدیده ها ] ، برای مردمی که می اندیشند ، نشانه هاست» ، و نیز فرموده : «او همان کسی است که شما را از خاکی آفرید ، سپس از نطفه ای ، آن گاه از علقه ای ، و سپس شما را [ به صورت ] کودکی بر می آوَرَد ، تا به کمال قوّت خود برسید و تا سالمند شوید و از میان شما کسی است که مرگِ پیش رس می یابد و تا [ سرانجام ] به مدّتی که مقرّر است ، برسید ، و امید که در اندیشه فرو روید» ، و فرموده : «و راستی که در پیِ یکدیگر آمدن شب و روز ، و آنچه خدا از روزی ، از آسمان فرود آورده و به وسیله آن ، زمین را پس از مرگش زنده گردانیده است ، و [ همچنین در ]گردش بادها ، برای مردمانی که می اندیشند ، نشانه هایی است» (1) ، و فرموده : «زمین را پس از مرگش زنده می گرداند. در این [ هم ] برای مردمی که می اندیشند ، قطعاً نشانه هایی است» ، و فرموده : «و باغ هایی از انگور و کشتزارها و درختان خرما ، چه از یک ریشه و چه از غیر یک ریشه ، که با یک آب ، سیراب می گردند ، و [ با این حال ]برخی از آنها را در میوه [ از حیث مزه و نوع و کیفیت ]بر برخی دیگر ، برتری می دهیم. بی گمان ، در این [ امر نیز ]برای مردمی که می اندیشند ، دلایل [ روشنی ]است» ، و فرموده : «و از نشانه های او [ این که ] برق را برای شما بیم آور و امیدبخش می نمایاند ، و از آسمان ، به تدریج ، آبی فرو می فرستد که به وسیله آن ، زمین را پس از مرگش زنده می گرداند. در این [ امر هم ]برای مردمی که می اندیشند ، قطعاً نشانه هایی است» ، و فرموده : «بگو : «بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده ، برای شما بخوانم : چیزی را با او شریک قرار مدهید ، و به پدر و مادر[تان] احسان کنید ، و فرزندان خود را از بیم تنگ دستی مکشید [که] ما شما و آنان را روزی می رسانیم ، و به کارهای زشت چه علنی آن و چه پوشیده[ اش ] نزدیک نشوید ، و نَفْسی را که خدا حرام گردانیده ، جز به حق مکشید. اینهاست که [ خدا ]شما را به [ انجام دادن ]آنها سفارش کرده است . باشد که بیندیشید» ، و فرموده : «آیا در آنچه به شما روزی داده ایم ، شریکانی از بردگانتان دارید که در آن [ مال ، با هم ]مساوی باشید و همان طور که شما از یکدیگر بیم دارید ، از آنها بیم داشته باشید؟ این گونه ، آیات خود را برای مردمی که می اندیشند ، به تفصیل ، بیان می کنیم» ... . ای هشام! خداوند ، پیامبران و فرستادگانش را به سوی بندگان خود نفرستاد ، مگر برای این که در باره خدا تعقّل کنند . بنا بر این ، آنان که پذیرششان [از دعوت پیامبران] بهتر است ، شناختشان بهتر است ، و آنان که خداشناس ترند ، خردشان نیکوتر است ، و آنان که خردشان کامل تر است ، مقام و درجه شان در دنیا و آخرت ، بالاتر است .

.

1- .این متن ، اشاره به آیه 5 از سوره جاثیه است .

ص: 376

. .


ص: 377

. .


ص: 378

تفسیر الفخر الرازی عن قتاده فی قَولِهِ تَعالی : «أیُّکُمْ أحْسَنُ عَمَلًا» (1) :سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ : یَقولُ : أیُّکُم أحسَنُ عَقَلاً . ثُمَّ قالَ : أتَمُّکُم عَقلاً أشَدُّکُم للّهِِ خَوفا ، وأَحسَنُکُم فیما أمَرَ اللّهُ بِهِ ونَهی عَنهُ نَظَرا . (2)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی وَصِیَّتِهِ إلَی ابنِ مَسعودٍ :یَا بنَ مَسعودٍ ، إذا عَمِلتَ عَمَلاً فَاعمَل بِعِلمٍ وعَقلٍ ، وإیّاکَ وأن تَعمَلَ عَمَلاً بِغَیرِ تَدَبُّرٍ وعِلمٍ ، فَإِنَّهُ جَلَّ جَلالُهُ یَقولُ : «وَلَا تَکُونُواْ کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّهٍ أنکَاثًا» (3) . (4)

عنه صلی الله علیه و آله :أصدَقُ المُؤمِنینَ إیمانًا أشَدُّهُم تَفَکُّرا فی أمرِ الدُّنیا وَالآخِرَهِ . (5)

راجع : موسوعه العقائد الإسلامیّه : ج 1 ص 205 (المعرفه / القسم الثانی : العقل / الفصل الثالث : التعقّل ) .

.

1- .الملک : 2 ، هود : 7 .
2- .تفسیر الفخر الرازی : ج 30 ص 56 ، الکشّاف : ج 2 ص 208 ، تفسیر القرطبی : ج 9 ص 9 عن ابن عمر وکلاهما نحوه ، تفسیر الثعلبی : ج 9 ص 355 ؛ مجمع البیان : ج 10 ص 484 عن ابی قتاده نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 233 .
3- .النحل : 92 .
4- .مکارم الأخلاق : ج 2 ص 361 ح 2660 عن ابن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 110 ح 1 .
5- .أعلام الدین : ص 273 .

ص: 379

تفسیر الفخر الرازی به نقل از قَتاده ، در باره آیه : «کدام یک از شما کردارش نیکوتر است؟» :از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم . فرمود : «می گوید : کدام یک از شما خردش نیکوتر است ؟» . سپس فرمود : «آن که از شما خردش کامل تر است ، از خدا پروادارتر است ، و در مواردی که خداوند ، امر یا نهی کرده ، نیکونظرترینِ شماست» .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در سفارش به ابن مسعود :ای پسر مسعود! هر گاه کاری انجام دادی ، از روی دانایی و خردمندی انجام بده ، و مبادا کاری را بدون اندیشه و شناخت ، انجام دهی ؛ چرا که خداوند بزرگ می فرماید : «و مانند آن [ زنی ] نباشید که رشته خود را پس از محکم بافتن ، [ یکی یکی ]از هم می گسست» .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :استوارترینِ مؤمنان در ایمان ، کسی است که در کار دنیا و آخرت ، بیشتر اندیشه کند .

ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 1 ص 255 (معرفت شناسی / بخش دوم : خرد / فصل سوم : خردورزی) .

.


ص: 380

ب الحَثُّ عَلی إتیانِ البَیِّنَهِ وَالبُرهانِالکتاب«هَذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًی وَمَوْعِظَهٌ لِّلْمُتَّقِینَ» . (1)

«لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَهٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَهٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ» . (2)

«قُلْ إِنِّی عَلَی بَیِّنَهٍ مِّن رَّبِّی وَکَذَّبْتُم بِهِ مَا عِندِی مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ » . (3)

«أَوْ تَقُولُواْ لَوْ أَنَّا أُنزِلَ عَلَیْنَا الْکِتَابُ لَکُنَّا أَهْدَی مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَکُم بَیِّنَهٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَهُدیً وَرَحْمَهٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَذَّبَ بِایَاتِ اللَّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِی الَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ ءَایَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا کَانُواْ یَصْدِفُونَ» . (4)

«أَفَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَهٍ مِّن رَّبِّهِ کَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُواْ أَهْوَاءَهُم» . (5)

«إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَ الْهُدَی مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُوْلَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» . (6)

«قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءَنِیَ الْبَیِّنَاتُ مِن رَّبِّی وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ» . (7)

«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * بِالْبَیِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» . (8)

.

1- .آل عمران : 138 وراجع : البقره : 66 والمائده : 46 والنور : 34 .
2- .الأنفال: 42 .
3- .الأنعام : 57 .
4- .الأنعام: 157 .
5- .محمّد : 14 .
6- .البقره: 159 .
7- .غافر: 66 .
8- .النحل: 43 و 44 .

ص: 381



ب - تشویق به آوردن دلیل روشن و برهان

ب تشویق به آوردن دلیل روشن و برهانقرآن«این [ قرآن ] برای مردم ، بیانی ، و برای پرهیزگاران ، ره نمود و اندرزی است» .

«تا کسی که [ باید ] هلاک شود ، با دلیلی روشن ، هلاک گردد و کسی که [ باید ] زنده شود ، با دلیلی روشن ، زنده بماند ، و خداست که در حقیقت ، شنوای داناست» .

«بگو : من از جانب پروردگارم ، دلیلی آشکار [ همراه ] دارم ، و شما آن را دروغ پنداشتید ، [ و ]آنچه را به شتاب خواستار آنید ، در اختیار من نیست . فرمان ، جز به دست خدا نیست ، که حق را بیان می کند ، و او بهترینِ داوران است» .

«یا نگویید : «اگر کتاب بر ما نازل می شد ، قطعاً از آنان هدایت یافته تر بودیم» . اینک حجّتی از جانب پروردگارتان برای شما آمده و ره نمود و رحمتی است . پس کیست ستمکارتر از آن کس که آیات خدا را دروغ پندارد و از آنها روی گرداند؟ به زودی ، کسانی را که از آیات ما روی می گردانند ، به سبب [ همین ] اعراضشان ، به عذابی سخت ، مجازات خواهیم کرد» .

«آیا کسی که بر حجّتی از جانب پروردگار خویش است ، چون کسی است که بدیِ کردارش برای او زیبا جلوه داده شده و هوس های خود را پیروی کرده است» .

«کسانی که نشانه های روشن و ره نمودی را که فرو فرستاده ایم ، پس از آن که آن را برای مردم در کتاب ، توضیح داده ایم ، نهفته می دارند ، آنان را خدا لعنت می کند و [نیز] لعنت کنندگان ، آنان را لعنت می کنند» .

«بگو : من نهی شده ام از این که جز خدا کسانی را که [ شما ] می خوانید ، پرستش کنم ، [ آن هم ]هنگامی که از جانب پروردگارم برایم دلایل روشن رسیده است ، و مأمورم که فرمانبر پروردگار جهانیان باشم» .

«و پیش از تو [ هم ] جز مردانی را که بدیشان وحی می کردیم ، گسیل نداشتیم . پس اگر نمی دانید، از پژوهندگان کتاب های آسمانی جویا شوید ؛ [ زیرا آنان را ] با دلایل آشکار و نوشته ها [ فرستادیم ] و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم ، تا برای مردم ، آنچه را به سوی ایشان نازل شده است ، توضیح دهی . و امید که آنان بیندیشند» .

.


ص: 382

«وَ لَمَّا جَاءَ عِیسَی بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَهِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ » . (1)

«وَ إِذْ قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یَابَنِی إِسْرَاءِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُواْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ» . (2)

«یَاأَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُّبِینًا» . (3)

«أَمِ اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ ءَالِهَهً قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ هَذَا ذِکْرُ مَن مَّعِیَ وَ ذِکْرُ مَن قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ» . (4)

«وَ مَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءَاخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ» . (5)

«أَمَّن یَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» . (6)

«اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَنَاحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِکَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّکَ إِلَی فِرْعَوْنَ وَ مَلَاءِیْهِ إِنَّهُمْ کَانُواْ قَوْمًا فَاسِقِینَ» . (7)

«وَ نَزَعْنَا مِن کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا فَقُلْنَا هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ فَعَلِمُواْ أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ » . (8)

.

1- .الزخرف : 63 .
2- .الصف : 6 .
3- .النساء: 174 .
4- .الأنبیاء: 24 .
5- .المؤمنون: 117 .
6- .النمل: 64 .
7- .القصص: 32 .
8- .القصص : 75 .

ص: 383

«و چون عیسی دلایل آشکار آورد ، گفت : به راستی برای شما حکمت آوردم ، و تا در باره بعضی از آنچه در آن اختلاف می کردید ، برایتان توضیح دهم . پس ، از خدا بترسید و فرمانم ببرید» .

«و هنگامی را [به یاد آور] که عیسی پسر مریم گفت : «ای فرزندان اسرائیل! من ، فرستاده خدا به سوی شما هستم . تورات را که پیش از من بوده ، تصدیق می کنم و به فرستاده ای که پس از من می آید و نام او احمد است ، بشارتگرم» . پس وقتی برای آنان دلایل روشن آورد ، گفتند : این ، سحری آشکار است!» .

«ای مردم! در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان ، برهانی آمده است ، و ما به سوی شما ، نوری تابناک فرو فرستاده ایم» .

«آیا به جای او ، خدایانی برای خود گرفته اند؟ بگو : «برهانتان را بیاورید» . این است یادنامه هر که با من است و یادنامه هر که پیش از من بوده ؛ [ نه! ] بلکه بیشترشان حق را نمی شناسند و در نتیجه از آن ، روی گردان اند» .

«و هر کس با خدا معبود دیگری بخواند که برای آن برهانی نخواهد داشت ، حسابش فقط با پروردگارش است . در حقیقت ، کافران ، رستگار نمی شوند» .

«یا آن کس که خلق را آغاز می کند و سپس آن را باز می آورد ، و آن کس که از آسمان و زمین به شما روزی می دهد؟ آیا معبودی با خدا هست؟ بگو : اگر راست می گویید ، برهان خویش را بیاورید» .

«و دستت را در گریبانت کن تا سپیدِ بی عیب ، بیرون آید . و [ برای رهایی ] از هراس ، بازویت را به پهلویت بچسبان . این دو نشان ، از جانب پروردگارت است ، [ که باید ]به سوی فرعون و سرانش [ ببری ] ؛ چرا که آنان ، مردمی فاسق اند» .

«و از میان هر امّتی ، گواهی بیرون می کشیم و می گوییم : «برهان خود را بیاورید» . پس بدانند که حق ، از آنِ خداست و آنچه بر می بافتند ، از دستشان می رود» .

.


ص: 384

«قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغَهُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ» . (1)

راجع : البقره: 76 ، 87 ، 92 ، 99 ، 111 ، 139 ، 150 ، 185 ، 209 ، 211 ، 213 ، 253 ، 258 ؛ آل عمران : 20 ، 61 ، 65 ، 66 ، 73 ، 86 ، 97 ، 105 ، 183 ، 184 ؛ النساء: 153 ، 165 ؛ المائده : 32 ، 110 ؛ الأنعام : 80 ، 83 ، 149 ؛ الأعراف : 73 ، 85 ، 101 ، 105 ؛ التوبه : 70 ؛ یونس : 13 ، 15 ، 74 ؛ هود : 17 ، 28 ، 53 ، 63 ، 88؛ یوسف : 24 ؛ إبراهیم : 9 ؛ الإسراء : 101 ؛ مریم : 73 ؛ طه : 72 ، 133 ؛ الحجّ : 16 ، 72 ؛ النور : 1 ، 34 ، 46 ؛ القصص : 36 ، العنکبوت : 35 ، 39 ، 49 ؛ الروم : 9 ، 47 ؛ سبأ : 43 ؛ فاطر : 25 ، 40 ؛ غافر : 22 ، 28 ، 34 ، 50 ، 83 ؛ الشوری : 15 ، 16 ؛ الجاثیه : 17 ، 25 ؛ الأحقاف : 7 ؛ الحدید : 9 ؛ المجادله : 5 ؛ التغابن : 6 ؛ البیّنه : 1 ، 4 .

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله :إنَّ مِن خِیارِ اُمّتی فیما نَبَّأَنِی المَلَأُ الأَعلی فِی الدَّرَجاتِ العُلی قَومَا . . . یَتَقَرَّبونَ بِالوسیلَهِ ، یَلبَسون الخِلقانَ ، ویَتبَعونَ البُرهانَ ، ویَتلونَ الفُرقانَ ، ویُقَرِّبونَ القُربانَ . (2)

الإمام علیّ علیه السلام فی فَضلِ الإِسلامِ :هُوَ عِندَ اللّهِ وَثیقُ الأَرکَانِ ، رَفیعُ البُنیانِ ، مُنیرُ البُرهانِ ، مُضیءُ النّیرانِ ، عَزیزُ السُّلطانِ . (3)

فاطمه علیهاالسلام فی خُطبَهٍ لَها :کِتابُ اللّهِ بَیِّنَهٌ بَصائِرُهُ ، وآیٌ مُنکَشِفهٌ سَرائِرهُ ، وبُرهانٌ مُتَجَلِّیَهٌ ظَواهِرُهُ . (4)

.

1- .الأنعام: 149 .
2- .حلیه الاُولیاء : ج 1 ص 16 عن عِیاض بن غَنم وراجع : المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 19 ح 4294 و کنز العمّال : ج 1 ص 162 ح 815 وج 2 ص 27 ح 3000 .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 198 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 345 ح 16 .
4- .کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 3 ص 567 ح 4940 ، علل الشرائع : ص 248 ح 2 کلاهما عن زینب بنت علیّ علیهماالسلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 258 ح 49 عن عبد اللّه بن الحسن عن آبائه علیهم السلام ، دلائل الإمامه : ص 113 عن زید بن علی عن آبائه علیهم السلام ، کشف الغمّه : ج 2 ص 109 والثلاثه الأخیره نحوه ، بحار الأنوار : ج 6 ص 107 ح 1 .

ص: 385

«بگو : برهانِ رسا ، ویژه خداست و اگر [ خدا ] می خواست ، قطعاً همه شما را هدایت می کرد» .

ر .ک : بقره: آیه 76 ، 87 ، 92 ، 99 ، 111 ، 139 ، 150 ، 185 ، 209 ، 211 ، 213 ، 253 و 258 ، آل عمران : آیه 20 ، 61 ، 65 66 ، 73 ، 86 ، 97 ، 105 ، 183 184 ، نساء: آیه 153 و 165 ، مائده : آیه 32 و 110 ، انعام : آیه 80 ، 83 و 149 ، اعراف : آیه 73 ، 85 ، 101 و 105 ، توبه : آیه 70 ، یونس : آیه 13 ، 15 ، 74 ، هود : آیه 17 ، 28 ، 53 ، 63 و 88 ، یوسف : آیه 24 ، ابراهیم : آیه 9 ، اسرا : آیه 101 ، مریم : آیه 73 ، طه : آیه 72 و 133 ، حج : آیه 16 و 72 ، نور : آیه 1 ، 34 و 46 ، قصص : آیه 36 ، عنکبوت : آیه 35 ، 39 و 49 ، روم : آیه 9 و 47 ، سبأ : آیه 43 ، فاطر : آیه 25 و 40 ، غافر : آیه 22 ، 28 ، 34 ، 50 و 83 ، شورا : آیه 15 16 ، جاثیه : آیه 17 و 25 ، احقاف : آیه 7 ، حدید : آیه 9 ، مجادله : آیه 5 ، تغابن : آیه 6 ، بیّنه : آیه 1 و 4 .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :از جمله بهترین های امّت من بر اساس خبرهایی که در جمع آسمانیان (ملکوت) در یافتم آن مردمانی هستند که ... با وسایل تقرّب ، خود را به خدا نزدیک می سازند ، جامه های کهنه و ژنده بر تن دارند ، از برهانْ پیروی می کنند ، فُرقان (قرآن) را تلاوت می کنند و قربانی تقدیم می نمایند .

امام علی علیه السلام در برتری اسلام :اسلام در نزد خداوند ، ارکانش استوار ، بنایش بلند ، برهانش روشن ، آتش هایش فروزان ، و قدرتش شکست ناپذیر است .

فاطمه علیهاالسلام در یکی از خطبه هایش :کتاب خدا ، دلایلش روشن است ، و آیاتی است که اسرارش [برای اهل آن ]پیداست ، و برهانی است که ظواهرش نمایان است .

.


ص: 386

9 / 2الاِستِعانَهُ بِالمَوعِظَهِأ - مَواعِظُ اللّهِ عز و جلالکتاب«یَاأَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُم مَّوْعِظَهٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَ هُدًی وَ رَحْمَهٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ» . (1)

«فَجَعَلْنَاهَا نَکَالاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَ مَا خَلْفَهَا وَ مَوْعِظَهً لِّلْمُتَّقِینَ» . (2)

«الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَواْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَواْ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَواْ فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَی فَلَهُ مَاسَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَی اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» . (3)

«هَذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًی وَمَوْعِظَهٌ لِّلْمُتَّقِینَ» . (4)

«وَقَفَّیْنَا عَلَی ءَاثَارِهِم بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاهِ وَءَاتَیْنَاهُ الْاءِنجِیلَ فِیهِ هُدیً وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاهِ وَهُدیً وَمَوْعِظَهً لِّلْمُتَّقِینَ» . (5)

«وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الأَْلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْ ءٍ مَّوْعِظَهً وَتَفْصِیلاً لِّکُلِّ شَیْ ءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّهٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا سَأُوْرِیکُمْ دَارَ الْفَاسِقِینَ» . (6)

«وَ کُلاًّ نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَ نبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَ جَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَهٌ وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ» . (7)

.

1- .یونس : 57 .
2- .البقره : 66 .
3- .البقره : 275 .
4- .آل عمران : 138 .
5- .المائده : 46 .
6- .الأعراف : 145 .
7- .هود : 120 .

ص: 387



9 / 2 کمک گرفتن از اندرز

الف - اندرزهای خدا

9 / 2کمک گرفتن از اندرزالف اندرزهای خداقرآن«ای مردم! به یقین ، برای شما از جانب پروردگارتان اندرزی ، و درمانی برای آنچه در سینه هاست ، و ره نمود و رحمتی برای ایمان آورندگان [ به خدا] آمده است» .

«و ما آن ( عقوبت ) را برای حاضران و [ نسل های ] پس از آنان ، عبرتی ، و برای پرهیزگاران ، پندی قرار دادیم» .

«کسانی که ربا می خورند ، [ از گور ] بر نمی خیزند ، مگر مانند برخاستنِ کسی که شیطان بر اثر تماس ، او را آشفته سر کرده است . این ، بِدان سبب است که آنان گفتند : «داد و ستد ، صرفاً مانند رباست» و حال آن که خدا ، داد و ستد را حلال ، و ربا را حرام گردانیده است . پس هر کس ، اندرزی از جانب پروردگارش بدو رسید و [ از رباخواری ] باز ایستاد ، آنچه گذشته ، از آنِ اوست ، و کارش به خدا واگذار می شود ، و کسانی که [ به رباخواری ]باز گردند ، آنان اهل آتش اند و در آن ، ماندگار خواهند بود» .

«این [ قرآن ] برای مردم ، بیانی ، و برای پرهیزگاران ، ره نمود و اندرزی است» .

«و عیسی پسر مریم را به دنبال آنان ( پیامبران پیشین ) در آوردیم ، در حالی که تورات را که پیش از او بود ، تصدیق می کرد ، و به او انجیل را عطا کردیم که در آن ، هدایت و نوری است و تصدیق کننده توراتِ قبل از آن است ، و برای پرهیزگاران ، ره نمود و اندرزی است» .

«و در الواح [ تورات ] ، برای او در هر موردی پندی ، و برای هر چیزی ، تفصیلی نگاشتیم . پس [ فرمودیم : ]«آن را به جِد و جهد بگیر و قوم خود را وادار کن که بهترینِ آن را فرا گیرند . به زودی ، سرای نافرمانان را به شما می نمایانم»» .

«و هر یک از سرگذشت های پیامبران [ خود ] را که بر تو حکایت می کنیم ، چیزی است که دلت را بِدان استوار می گردانیم ، و در اینها حقیقت برای تو آمده ، و برای مؤمنان ، اندرز و تذکّری است» .

«بگو : برهانِ رسا ، ویژه خداست و اگر [ خدا ] می خواست ، قطعاً همه شما را هدایت می کرد» .

ر .ک : بقره: آیه 76 ، 87 ، 92 ، 99 ، 111 ، 139 ، 150 ، 185 ، 209 ، 211 ، 213 ، 253 و 258 ، آل عمران : آیه 20 ، 61 ، 65 66 ، 73 ، 86 ، 97 ، 105 ، 183 184 ، نساء: آیه 153 و 165 ، مائده : آیه 32 و 110 ، انعام : آیه 80 ، 83 و 149 ، اعراف : آیه 73 ، 85 ، 101 و 105 ، توبه : آیه 70 ، یونس : آیه 13 ، 15 ، 74 ، هود : آیه 17 ، 28 ، 53 ، 63 و 88 ، یوسف : آیه 24 ، ابراهیم : آیه 9 ، اسرا : آیه 101 ، مریم : آیه 73 ، طه : آیه 72 و 133 ، حج : آیه 16 و 72 ، نور : آیه 1 ، 34 و 46 ، قصص : آیه 36 ، عنکبوت : آیه 35 ، 39 و 49 ، روم : آیه 9 و 47 ، سبأ : آیه 43 ، فاطر : آیه 25 و 40 ، غافر : آیه 22 ، 28 ، 34 ، 50 و 83 ، شورا : آیه 15 16 ، جاثیه : آیه 17 و 25 ، احقاف : آیه 7 ، حدید : آیه 9 ، مجادله : آیه 5 ، تغابن : آیه 6 ، بیّنه : آیه 1 و 4 .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :از جمله بهترین های امّت من بر اساس خبرهایی که در جمع آسمانیان (ملکوت) در یافتم آن مردمانی هستند که ... با وسایل تقرّب ، خود را به خدا نزدیک می سازند ، جامه های کهنه و ژنده بر تن دارند ، از برهانْ پیروی می کنند ، فُرقان (قرآن) را تلاوت می کنند و قربانی تقدیم می نمایند .

امام علی علیه السلام در برتری اسلام :اسلام در نزد خداوند ، ارکانش استوار ، بنایش بلند ، برهانش روشن ، آتش هایش فروزان ، و قدرتش شکست ناپذیر است .

فاطمه علیهاالسلام در یکی از خطبه هایش :کتاب خدا ، دلایلش روشن است ، و آیاتی است که اسرارش [برای اهل آن ]پیداست ، و برهانی است که ظواهرش نمایان است .

.


ص: 388

الحدیثالإمامُ علیّ علیه السلام :فَاتَّقُوا اللّهَ الَّذی نَفَعَکُم بِمَوعِظَتِهِ ، ووَعَظَکُم بِرِسالَتِهِ ، وَامتَنَّ عَلَیکُم بِنِعمَتِهِ ، فَعَبِّدوا أنفُسَکُم لِعِبادَتِهِ ، وَاخرُجوا إلَیهِ مِن حَقِّ طاعَتِهِ . (1)

عنه علیه السلام :اِنتَفِعوا بِبَیانِ اللّهِ ، وَاتَّعِظوا بِمَواعِظِ اللّهِ ، وَاقبَلوا نَصیحَهَ اللّهِ . (2)

ب مَواعِظُ عیسی علیه السلامالکتاب«مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَّادُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ» . (3)

الحدیث (4)عیسی علیه السلام :طُوبی لِلمُتَراحِمینَ ، اُولئِکَ هُمُ المَرحومونَ یَومَ القِیامَهِ . طُوبی لِلمُصلِحینَ بَینَ النّاسِ ، اُولئِکَ هُمُ المُقَرَّبونَ یَومَ القِیامَهِ . طُوبی لِلمُطَهَّرَهِ قُلوبُهُم ، اُولئِکَ یَزُورونَ اللّهَ یَومَ القِیامَهِ . طُوبی لِلمُتَواضِعینَ فِی الدُّنیا ، اُولئِکَ یَرِثونَ مَنابِرَ المُلکِ یَومَ القِیامَهِ . (5)

عنه علیه السلام :یا عَبیدَ السّوءِ ، تَلومونَ النّاسَ عَلَی الظَّنِّ ولا تَلُومونَ أنفُسَکُم عَلَی الیَقینِ!... یا عَبیدَ الدُّنیا ، تَحلِقونَ رُؤوسَکُم ، وتُقَصِّرونَ قُمُصَکُم ، وتُنَکِّسونَ رُؤوسَکُم ، ولا تَنزِعونَ الغِلَّ (6) مِن قُلوبِکُم ! یا عَبیدَ الدُّنیا ، مَثَلُکُم کَمَثَلِ القُبورِ المُشَیَّدهِ ؛ یُعجِبُ النّاظِرَ ظَهرُها ، وداخِلُها عِظامُ المَوتی ، مَملُوءَهً خَطایا . یا عَبیدَ الدُّنیا ، إنّما مَثَلُکُم کمَثَلِ السِّراجِ ؛ یُضِیءُ لِلنّاسِ ویُحرِقُ نَفسَهُ ! یابَنی إسرائیلَ ، زاحِموا العُلَماءَ فی مَجالِسِهِم ولَو حَبوا عَلَی الرُّکَبِ (7) ؛ فَإِنَّ اللّهَ یُحیِی القُلوبَ المَیِّتَهَ بِنورِ الحِکمَهِ ، کَما یُحیِی الأرضَ المَیِّتَهَ بِوابِلِ المَطرِ . (8)

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 198 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 86 ح 6 .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 176 ، أعلام الدین : ص 105 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 180 ح 1 ؛ ینابیع الموده : ج 3 ص 436 ح 9 وراجع : تحف العقول : ص 273 .
3- .المائده : 117 .
4- .الأحادیث الآتیه هی نماذج من مواعظ عیسی علیه السلام غیر القرآنیه .
5- .تحف العقول : ص 501 ، تنبیه الخواطر : ج 1 ص 201 نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 147 عن الإمام الکاظم عنه علیهماالسلاموکلاهما نحوه ؛ التواضع والخمول : ص 153 ح 117 عن سعد الطائی نحوه .
6- .الغلّ : الحقد والشحناء (النهایه : ج 3 ص 381 «غلل») .
7- .حبا الصبیّ علی اِسته : إذا زحَفَ (الصحاح : ج 6 ص 2307 «حبا») .
8- .تحف العقول : ص 501 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 305 ح 17 ؛ وراجع : الموطأ : ج 2 ص 1002 ح 1 و المعجم الکبیر : ج 8 ص 199 ح 7810 و الزهد لابن حنبل : ص 133 و تاریخ دمشق : ج 68 ص 62 و کنز العمّال : ج 10 ص 187 ح 28976 .

ص: 389



ب - اندرزهای عیسی علیه السلام

حدیثامام علی علیه السلام :پس بترسید از خدایی که با اندرز خود ، شما را سود بخشید و با پیام خویش به شما اندرز داد و با نعمتش شما را نواخت . پس جان های خود را به عبادت و بندگیِ او در آورید و حقّ اطاعت او را بگزارید .

امام علی علیه السلام :از بیان خداوند ، بهره مند شوید و از اندرزهای خدا پند بگیرید و نصیحت خدا را بپذیرید .

ب اندرزهای عیسی علیه السلامقرآن«جز آنچه مرا بِدان فرمان دادی ، [ چیزی ] به آنان نگفتم [ و گفته ام که ] : «خدا ، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید» و تا وقتی در میانشان بودم ، بر آنان گواه بودم . پس چون روح مرا گرفتی ، تو خود بر آنان نگهبان بودی و تو بر هر چیزی ، گواهی» .

حدیث (1)عیسی علیه السلام :خوشابه حال رحم کنندگان بر یکدیگر! آنان اند که در روز رستاخیز ، مورد رحمت قرار می گیرند . خوشا به حال آنان که میان مردم ، صلح (آشتی) برقرار می کنند! آنان اند که در روز رستاخیز ، مقرّب [درگاه الهی ]اند . خوشا به حال پاک دلان! آنان اند که در روز رستاخیز ، خدا را دیدار می کنند . خوشا به حال فروتنان در دنیا! آنان اند که در روز رستاخیز ، وارث تخت های پادشاهی اند .

عیسی علیه السلام :ای بندگان بد! مردم را بر اساس گمان ، سرزنش می کنید و خویشتن را با وجود یقین [به بدی و گناهکاری خود] ، سرزنش نمی کنید؟! ... . ای بندگان دنیا! [همچون زاهدانْ] سرهایتان را می تراشید ، و جامه های کوتاه می پوشید ، و سرهایتان را به زیر می افکنید ؛ امّا کینه [و ناخالصی] را از دل هایتان بیرون نمی کشید؟! ای بندگان دنیا! مَثَل شما ، مَثَل گورهای آراسته است که بیرونشان بیننده را خوش می آید و درونشان استخوان های مردگان و آکنده از گناهان است . ای بندگان دنیا! مَثَل شما ، مَثَل چراغ است که به مردم ، نور می دهد و خودش را می سوزاند . ای بنی اسرائیل! حتّی اگر شده ، با خزیدن بر زانوهایتان ، خود را به مجلس های عالمان برسانید ؛ زیرا خداوند ، دل های مرده را با نور حکمت ، زنده می کند ، همچنان که زمینِ مرده را با باران های سیل آسا زنده می کند .

.

1- .احادیث این جا ، به عنوان نمونه هایی از اندرزهای غیر قرآنی عیسی علیه السلام آمده اند .

ص: 390

ج مَواعِظُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آلهالکتاب«ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» . (1)

«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَهٍ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَی وَ فُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُواْ مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّهٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ» . (2)

الحدیث (3)رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی وَصِیَّتِهِ لِأَبی ذَرٍّ :یا أبا ذَرٍّ کُن کَأَنَّکَ فِی الدُّنیا غَرِیبٌ أو کَعابِرِ سَبیلٍ ، وعُدَّ نَفسَکَ مِن أصحابِ القُبورِ ، یا أبا ذَرٍّ إذا أصبَحتَ فَلا تُحَدِّث نَفسَکَ بِالمَساءِ ، وإذا أمسَیتَ فَلا تُحَدِّث نَفسَکَ بِالصَّباحِ ، وخُذ مِن صِحَّتِکَ قَبلَ سُقمِکَ ، ومِن حَیاتِکَ قَبلَ مَوتِکَ ؛ فَإِنَّکَ لا تَدری مَا اسمُکَ غَدا . (4)

.

1- .النحل : 125 .
2- .سبأ : 46 .
3- .الأحادیث الآتیه هی نماذج من مواعظ رسول اللّه صلی الله علیه و آله غیر القرآنیه .
4- .مکارم الأخلاق : ج 2 ص 364 ح 2661 ، الأمالی للطوسی : ص 526 ح 1162 ، تنبیه الخواطر : ج 2 ص 52 کلّها عن أبی ذر ، أعلام الدین : ص 339 عن ابن عمر ، بحار الأنوار : ج 77 ص 77 ح 3 ؛ تاریخ دمشق : ج 34 ص 398 الرقم 7042 عن ابن عمر نحوه .

ص: 391



ج - اندرزهای پیامبرصلی الله علیه وآله

ج اندرزهای پیامبر صلی الله علیه و آلهقرآن«با حکمت و اندرزِ نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به آن [ شیوه ای ] که نیکوتر است ، مجادله نمای . در حقیقت ، پروردگار تو به [ حال ] کسی که از راه او منحرف شده ، داناتر ، و او به [ حال ] راه یافتگان [ نیز ]داناتر است» .

«بگو : من فقط به شما یک اندرز می دهم که : دو دو و به تنهایی برای خدا به پا خیزید . سپس بیندیشید که رفیق شما هیچ گونه دیوانگی ندارد . او برای شما ، جز هشدار دهنده ای به عذاب سختی که در پیش است ، نیست» .

حدیث (1)پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در سفارش به ابو ذر :ای ابو ذر ! در دنیا چنان باش که گویی غریبه ای یا ره گذری هستی ، و خودت را از مردگان به شمار آور ، و چون صبح خویش را آغاز کردی ، وعده شب به خود مده ، و چون شبت را آغاز نمودی ، وعده صبح به خویشتن مده ، و از دوران تن درستی ات برای هنگام بیماری ات بهره گیر ، و از زندگی ات برای مرگت ؛ زیرا تو نمی دانی که فردا چه نام خواهی گرفت .

.

1- .احادیث این جا ، به عنوان نمونه برای اندرزهای غیر قرآنیِ پیامبر صلی الله علیه و آله ارائه شده اند .

ص: 392

عنه صلی الله علیه و آله :ما لی أری حُبَّ الدُّنیا قَد غَلَبَ عَلی کَثیرٍ مِنَ النّاسِ ؛ حَتّی کَأنَّ المَوتَ فی هذِهِ الدّنیا عَلی غَیرِهِم کُتِبَ ! ... أما یَتَّعِظُ آخِرُهُم بِأوَّلِهِم ؟! لَقَد جَهِلوا ونَسوا کُلَّ واعِظٍ فی کِتابِ اللّهِ ، وأَمِنوا شَرَّ کُلِّ عاقِبَهِ سوءٍ ! (1)

عنه صلی الله علیه و آله :أیُّهَا النّاسُ ! کَأَنَّ الحَقَّ فیها عَلی غَیرِنا وَجَبَ ، وکَأَنَّ المَوتَ فیها علی غَیرِنا کُتِبَ ، وکَأَنَّ الَّذینَ نُشَیِّعُ مِنَ الأَمواتِ سَفرٌ عَمّا قَلیلٍ إلَینا عائِدونَ ، نُبَوِّئُهُم أجداثَهُم ، ونَأکُلُ تُراثَهُم ، کَأَ نّا مُخَلَّدونَ بَعدَهُم ، قَد نَسینا کُلَّ واعِظَهٍ ، وأَمِنّا کُلَّ جائِحَهٍ ! طوبی لِمَن شَغَلَهُ عَیبُهُ عَن عُیوبِ النّاسِ ، وأَنفَقَ مِن مالٍ اکتَسَبَهُ مِن غَیرِ مَعصِیَهٍ ، وخالَطَ أهلَ الفِقهِ وَالحِکمَهِ ، وجانَبَ أهلَ الذُّلِّ وَالمَعصِیَهِ ! طوبی لِمَن ذَلَّ فی نَفسِهِ ، وحَسُنَت خَلیقَتُهُ ، وأَنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ ، وأَمسَکَ الفَضلَ مِن قَولِهِ ، ووَسِعَتهُ السُّنَّهُ ولَم یَعدُها إلَی البِدعَهِ . (2)

.

1- .الکافی : ج 8 ص 168 ح 190 عن أبی مریم عن الإمام الباقر علیه السلام عن جابر بن عبد اللّه ، نهج البلاغه : الحکمه 122 و 123 ، کنز الفوائد : ج 1 ص 379 کلاهما نحوه ، تحف العقول : ص 29 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 125 ح 32 .
2- .مسند الشهاب : ج 1 ص 359 ح 614 ، سیر أعلام النبلاء : ج 13 ص 557 الرقم 281 ، تاریخ دمشق : ج 54 ص 240 ح 11480 کلاهما نحوه وکلّها عن أنس ، کنز العمّال : ج 16 ص 142 ح 44175 ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 100 ، أعلام الدین : ص 331 ح 1 عن أنس وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 175 ح 10 .

ص: 393

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :چه شده است که می بینم دنیادوستی بر بسیاری از مردم ، چیره آمده است ، تا جایی که گویی مرگ در این دنیا ، برای غیر آنان نوشته شده است!؟ ... آیا ماندگانشان از رفتگانشان اندرز نمی گیرند؟! اینان نمی دانند و هر اندرزگوی کتاب خدا را از یاد برده اند و خود را از شرّ هر فرجام بدی ، در امان می دانند!

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ای مردم! گویی حق در آن [دنیا] ، بر غیر ما واجب گشته است ، و انگار مرگ در این دنیا ، برای غیر ما نوشته شده ، و گویی مردگانی که تشییع می کنیم ، مسافرانی هستند که به زودی به سوی ما باز می گردند! آنها را در گورهایشان جای می دهیم و میراث آنان را چنان می خوریم که گویی پس از آنها جاودانه ایم . هر اندرزی را از یاد برده ایم و خود را از هر بلای سخت و بنیادکنی ، ایمن می پنداریم ! خوشا آن که عیبش او را از پرداختن به عیب های مردم باز دارد ، و از مالی که از راه حلال و غیر معصیت به دست آورده است ، خرج کند و با مردمان فهمیده و خردمند بیامیزد ، و از اهل گناه و ذلّت ، دوری گزیند! خوشا آن که در پیش خودش خوار ، و خُلق و خویَش نیکو باشد ، و زیادیِ مالش را انفاق کند ، و زیادیِ گفتارش را نگه دارد ، و در قلمرو سنّت ، گام بر دارد و آن را به بدعت نکشاند!

.


ص: 394

عنه صلی الله علیه و آله :تَیَقَّظوا بِالعِبَرِ ، وتأهَّبوا لِلسَّفَرِ ، وتَقَنَّعوا بِالیَسیرِ ، وتَأهَّبوا لِلمَسیرِ . (1)

9 / 3الاِستِعانَهُ بِالجِدالِ الأَحسَنِالکتاب« ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ » . (2)

« وَ لَا تُجَادِلُواْ أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ وَ قُولُواْ ءَامَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَ أُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلَهُنَا وَ إِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ » . (3)

الحدیثالإمام علیّ علیه السلام فِی الحِکَمِ المَنسوبَهِ إلَیهِ :مُرُوا الأَحداثَ بِالمِراءِ وَالجِدالِ ، وَالکُهولَ بِالفِکرِ ، والشُّیوخَ بِالصَّمتِ . (4)

الإمام الصادق علیه السلام وقَد بَلَغَهُ مَوتُ الطَّیّارِ :رَحِمَ اللّهُ الطَّیّارَ ولَقّاهُ نَضرَهً وسُرورا ؛ فَلَقَد کانَ شَدیدَ الخُصومَهِ عَنّا أهلَ البَیتِ . (5)

رجال الکشّی عن أبی القاسم نصر بن الصّباح :عَبدُالرَّحمن بنُ الحَجّاجِ شَهِدَ لَهُ أبُوالحَسَنِ علیه السلام بِالجَنَّهِ ، وکانَ أبو عَبدِاللّهِ علیه السلام یَقولُ لِعَبدِ الرَّحمنِ : یا عَبدَالرَّحمنِ ، کَلِّم أهلَ المَدینَهِ فَإِنّی اُحِبُّ أن یُری فی رِجالِ الشّیعَهِ مِثلُکُ . (6)

.

1- .تنبیه الخواطر : ج 2 ص 120 .
2- .النحل : 125 .
3- .العنکبوت : 46 .
4- .شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 20 ص 285 ح 260 .
5- .تصحیح الاعتقاد (المطبوعه فی ج 5 من کتب المؤتمر) : ص 17 ، رجال الکشّی : ج 2 ص 638 ح 651 عن هشام بن الحکم و ح 652 عن أبی جعفر الأحول وکلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 73 ص 404 .
6- .رجال الکشّی : ج 2 ص 741 ح 830 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 136 ح 42 .

ص: 395



9 / 3 کمک گرفتن از مجادله پسندیده

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :با عبرت ها بیدار شوید و برای سفر ، آماده گردید و به اندک ، قناعت ورزید و برای رفتن ، حاضر شوید .

9 / 3کمک گرفتن از مجادله پسندیدهقرآن«با حکمت و اندرزِ نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به آن [ شیوه ای ] که نیکوتر است ، مجادله نما . در حقیقت ، پروردگار تو به [ حال ] کسی که از راه او منحرف شده ، داناتر ، و او به [ حال ] راه یافتگان [ نیز ] داناتر است» .

«و با اهل کتاب ، جز به آن [ شیوه ای ] که بهتر است ، مجادله مکنید مگر [ با ] کسانی از آنان که ستم کرده اند و بگویید : به آنچه به سوی ما نازل شده و [ آنچه ] به سوی شما نازل گردیده ، ایمان آوردیم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما تسلیم اوییم» .

حدیثامام علی علیه السلام در حکمت های منسوب به ایشان :جوانانتان را به بحث و مجادله کردن ، و میان سالانتان را به اندیشیدن ، و پیرانتان را به خاموشی گزیدن ، سفارش کنید .

امام صادق علیه السلام وقتی که خبر رحلت طیّار به وی رسید :خداوند ، طیّار را رحمت کند و روحش را خرّم و شاد گرداند! او از ما خاندان ، سرسختانه دفاع می کرد .

رجال الکشّی به نقل از ابو القاسم نصر بن صباح :ابو الحسن [امام کاظم] علیه السلام بر بهشتی بودن عبد الرحمان بن حَجّاج ، شهادت داد . امام صادق علیه السلام به عبد الرحمان می فرمود : «ای عبد الرحمان! با مردم مدینه بحث های کلامی کن ؛ زیرا من دوست دارم که در میان شیعه ، مانند تو دیده شود» .

.


ص: 396

رجال الکشّی عن حمّاد :کانَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام یَأمُرُ مُحَمَّدَ بنَ حَکیمٍ أن یُجالِسَ أهلَ المَدینَهِ فی مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وأَن یُکَلِّمَهُم ویُخاصِمَهُم ، حَتّی کَلَّمَهُم فی صاحِبِ القَبرِ ، فَکانَ إذَا انصَرَفَ إلَیهِ قالَ لَهُ : ما قُلتَ لَهُم ؟ وما قالوا لَکَ ؟ ویَرضی بِذلِکَ مِنهُ . (1)

الاحتجاج عن الإمام العسکری علیه السلام :ذُکِرَ عِندَ الصّادِقِ علیه السلام الجِدالُ فِی الدّینِ ، وأَنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَالأَئِمَّهَ علیهم السلام قَد نَهَوا عَنهُ ، فَقالَ الصّادِقُ علیه السلام : لَم یُنهَ عَنهُ مُطلَقا ، ولکِنَّهُ نُهِیَ عَنِ الجِدالِ بِغَیرِ الَّتی هِیَ أحسَنُ ، أما تَسمَعونَ اللّهَ عز و جل یَقولُ : « وَ لَا تُجَادِلُواْ أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ » وقَولَهُ : « ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ » ؟ فَالجِدالُ بِالَّتی هِیَ أحسَنُ قَد قَرَنَهُ العُلَماءُ بِالدّینِ ، وَالجِدالُ بِغَیرِ الَّتی هِیَ أحسَنُ مُحَرَّمٌ ، حَرَّمَهُ اللّهُ عَلی شیعَتِنا . وکَیفَ یُحَرِّمُ اللّهُ الجِدالَ جُملَهً وهُوَ یَقولُ : « وَ قَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّهَ إِلَّا مَن کَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَی » ، وقالَ اللّهُ تَعالی : « تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ » (2) ، فَجَعَلَ عِلمَ الصِّدقِ وَالإِیمانِ بِالبُرهانِ ، وهَل یُؤتی بِبُرهانٍ إلّا فِی الجِدالِ بِالَّتی هِیَ أحسَنُ ؟ فَقیلَ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ! فَمَا الجِدالُ بِالَّتی هِیَ أحسَنُ ؟ وَالَّتی لَیسَت بِأَحسَنَ ؟ قالَ : أمَّا الجِدالُ بِغَیرِ الَّتی هِیَ أحسَنُ فَأَن تُجادِلَ بِهِ ، مُبطِلاً فَیورِدُ عَلَیکَ باطِلاً ، فَلا تَرُدُّهُ بِحُجَّهٍ قَد نَصَبَهَا اللّهُ ، ولکِن تَجحَدُ قَولَهُ ، أو تَجحَدُ حَقّا ، یُریدُ ذلِکَ المُبطِلُ أن یُعینَ بِهِ باطِلَهُ ، فَتَجحَدُ ذلِکَ الحَقَّ مَخافَهَ أن یَکونَ لَهُ عَلَیکَ فیهِ حُجَّهٌ ، لِأَنَّکَ لاتَدری کَیفَ المَخلَصُ مِنهُ ، فَذلِکَ حَرامٌ عَلی شیعَتِنا أن یَصیروا فِتنَهً عَلی ضُعَفاءِ إخوانِهِم وعَلَی المُبطِلینَ . أمَّا المُبطِلونَ فَیَجعَلونَ ضَعفَ الضَّعیفِ مِنکُم إذا تَعاطی مُجادَلَتَهُ ، وضَعفَ ما فی یَدِهِ ، حُجَّهً لَهُ عَلی باطِلِهِ . وأَمَّا الضُّعَفاءُ مِنکُم فَتُغَمُّ قُلوبُهُم لِما یَرَونَ مِن ضَعفِ المُحِقِّ فی یَدِ المُبطِلِ . وأَمَّا الجِدالُ بِالَّتی هِیَ أحسَنُ ، فَهُوَ ما أمَرَ اللّهُ تَعالی بِهِ نَبِیَّهُ أن یُجادِلَ بِهِ مَن جَحَدَ البَعثَ بَعدَ المَوتِ وإحیاءَهُ لَهُ ، فَقالَ اللّهُ تَعالی حاکِیا عَنهُ : « وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِ الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ » (3) فَقالَ اللّهُ تَعالی فِی الرَّدِّ عَلَیهِ : « قُلْ یا مُحَمَّد یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ * الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَآ أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ » إلی آخِرِ السّورَهِ . فَأَرادَ اللّهُ مِن نَبِیِّهِ أن یُجادِلَ المُبطِلَ الَّذی قالَ : کَیفَ یَجوزُ أن یُبعَثَ هذِهِ العِظامُ وهِیَ رَمیمٌ ؟ فَقالَ اللّهُ تَعالی : « قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّهٍ » (4) أفَیَعجُزُ مَنِ ابتَدَأَ بِهِ لا مِن شَیءٍ أن یُعیدَهُ بَعدَ أن یَبلی ؟ بَلِ ابتِداؤُهُ أصعَبُ عِندَکُم مِن إعادَتِهِ . ثُمَّ قالَ : « الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا » (5) أی إذا أکمَنَ النّارَ الحارَّهَ فِی الشَّجَرِ الأَخضَرِ الرَّطبِ ، ثُمَّ یَستَخرِجُها فَعَرَّفَکُم أنَّهُ عَلی إعادَهِ ما بَلِیَ أقدَرُ . ثُمَّ قالَ : « أَوَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَی وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ » (6) أی : إذا کانَ خَلقُ السَّماواتِ وَالأَرضِ أعظَمَ وأَبعَدَ فی أوهامِکُم وقَدَرِکُم أَن تَقدِروا عَلَیهِ مِن إعادَهِ البالی ، فَکَیفَ جَوَّزتُم مِنَ اللّهِ خَلقَ هذَا الأَعجَبِ عِندَکُم ، وَالأَصعَبِ لَدَیکُم ، ولَم تُجَوِّزوا مِنهُ خَلقَ ما هُوَ أسهَلُ عِندَکُم مِن إعادَهِ البالی ؟ فَقالَ الصّادِقُ علیه السلام : فَهذَا الجِدالُ بِالَّتی هِیَ أحسَنُ ، لِأَنَّ فیها قَطعَ عُذرِ الکافِرینَ وإزالَهَ شُبَهِهِم . وأَمَّا الجِدالُ بِغَیرِ الَّتی هِیَ أحسَنُ ، فَأَن تَجحَدَ حَقّا لایُمکِنُکَ أن تُفَرِّقَ بَینَهُ وبَینَ باطِلِ مَن تُجادِلُهُ ، وإنَّما تَدفَعُهُ عَن باطِلِهِ ، بِأَن تَجحَدَ الحَقَّ ، فَهذا هُوَ المُحَرَّمُ ، لِأَنَّکَ مِثلُهُ ، جَحَدَ هُوَ حَقّا ، وجَحَدتَ أنتَ حَقّا آخَرَ . وقالَ أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ العَسکَرِیُّ علیه السلام : فَقامَ إلَیهِ رَجُلٌ آخَرُ وقالَ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أفجادَلَ رَسولُ اللّهِ ؟ فَقالَ الصّادِقُ علیه السلام : مَهما ظَنَنتَ بِرَسولِ اللّهِ مِن شَیءٍ ، فَلا تَظُنَّنَّ بِهِ مُخالَفَهَ اللّهِ . ألَیسَ اللّهُ قَد قالَ : « وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ » ؟! وقالَ : « قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ » (7) ؟ ! لِمَن ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً ؟ أفَتَظُنُّ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله خالَفَ ما أمَرَهُ اللّهُ بِهِ ، فَلَم یُجادِل بِما أمَرَهُ اللّهُ بِهِ ، ولَم یُخبِر عَن أمرِ اللّهِ بِما أمَرَهُ أن یُخبِرَ بِهِ عَنهُ ؟! 8

.

1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 746 ح 844 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 137 ح 44 .
2- .البقره : 111 .
3- .یس : 78 .
4- .یس : 79 .
5- .یس : 80 .
6- .یس : 81 .
7- .الاحتجاج : ج 1 ص 23 ح 20 ، التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام : ص 527 ح 322 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 125 ح 2 .

ص: 397

رجال الکشّی به نقل از حمّاد :امام کاظم علیه السلام به محمّد بن حکیم می فرمود که با مردم مدینه در مسجد پیامبر خدا بنشیند و با آنان مباحثه و مجادله کند ، تا جایی که در باره میّت در قبرش با آنان مباحثه کرد و چون به خدمت امام علیه السلام بر می گشت ، به او می فرمود : «به آنها چه گفتی؟ آنها به تو چه گفتند؟» و از او اظهار رضایت می نمود .

الاحتجاج :امام عسکری علیه السلام فرمود : «نزد صادق علیه السلام از جدال کردن در دین و این که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و امامان اهل بیت علیهم السلام از این کار نهی کرده اند ، سخن به میان آمد . صادق علیه السلام فرمود : از این کار به طور مطلق ، نهی نشده ؛ بلکه از مجادله کردن با روشی جز روش پسندیده تر ، نهی شده است . مگر نمی شنوید که خداوند عز و جل می فرماید : «و با اهل کتاب ، جز به آن [ شیوه ای ] که بهتر است ، مجادله مکنید» و می فرماید : «با حکمت و اندرزِ نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به آن [ شیوه ای ] که نیکوتر است ، مجادله نما» ؟ . پس دانشمندان ، مجادله کردن با نیکوترین روش را در کنار دین قرار داده اند ، و مجادله کردن با روشی جز روش پسندیده تر ، حرام است و خداوند ، این را بر شیعیان ما حرام کرده است . چگونه خداوند ، مجادله کردن را به طور مطلقْ حرام کند ، در حالی که می فرماید : «و گفتند : هرگز کسی به بهشت وارد نمی شود ، مگر آن که یهودی یا ترسا باشد» و خداوند متعال [در پاسخ این ادّعا] فرمود : «این ، آرزوهای [ واهیِ ]ایشان است. بگو : اگر راست می گویید ، بُرهان خود را بیاورید» و شناخت راستگویی و ایمان را در گروِ برهان (استدلال) برهان قرار داد ، و آیا برهان ، جز در مجادله به روش نیکوتر آورده می شود؟» . گفته شد : ای پسر پیامبر خدا! مجادله به روش نیکوتر چیست؟ و مجادله به روشی که نیکو نیست ، چگونه است؟ فرمود : «مجادله به روشی که نیکوتر نیست ، آن است که با طرفدار باطل به مجادله بپردازی و او بر تو مطلب باطلی را ارائه کند و تو آن را با حجّتی که خداوند اقامه نموده است ، رد نکنی ؛ بلکه [فقط] گفته او را انکار کنی یا حقّی را منکِر شوی که آن طرفدار باطل می خواهد از آن در تأیید باطل خود کمک بگیرد ، و تو از بیم این که در آن حق ، حجّتی به نفع او بر ضدّ تو باشد ، به انکار آن می پردازی ؛ زیرا نمی دانی که چگونه خود را از آن خلاص کنی ، و این ، بر شیعیان ما حرام است که سبب گم راهی برادران ناتوان خود و اهل باطل شوند ؛ زیرا اهل باطل ، ناتوانیِ ناتوانانِ شما را در هنگام مجادله با آنها و ضعیف بودن دلایل آنان را ، حجّتی برای خود در تأیید باطل خویش قرار می دهند و ناتوانانِ شما هم از این که شخصِ بر حق را در برابر اهل باطل ، ناتوان می بینند ، دل هایشان غمگین می شود . و امّا مجادله با روش نیکوتر ، همان است که خداوند متعال ، پیامبرش را به در پیش گرفتن آن ، امر نموده و فرموده است که با آن روش با کسانی که منکِر رستاخیز و زنده شدنشان به وسیله خداوند هستند ، مجادله کند . خداوند متعال به نقل از آن منکِر فرموده است : «و برای ما مَثَلی آورد و آفرینش خود را فراموش کرد . گفت : چه کسی این استخوان ها را که چنین پوسیده است ، زندگی می بخشد؟» و خودِ خداوند متعال در پاسخ به او فرموده : «بگو : همان کسی که نخستین بار ، آن را پدید آورد و اوست که به هر [ گونه ]آفرینشی داناست ؛ همو که برایتان در درخت سبزفام ، اخگر نهاد که از آن [ چون نیازتان افتاد ] ، آتش می افروزید» تا آخر سوره . بنا بر این ، خداوند از پیامبرش خواسته که با باطل گرایی که گفت : چگونه ممکن است این استخوان های پوسیده ، دوباره زنده شوند؟ ، مجادله کند و فرمود : «بگو : همان کسی که نخستین بار ، آن را پدید آورد» و آیا کسی که آن را از هیچ ، آفریده ، نمی تواند پس از آن که پوسیده شد ، دوباره ایجادش کند؟ آری ، در نظر شما ، آفریدنش [از هیچ] ، دشوارتر از ایجاد دوباره اوست . سپس فرمود : «همو که برایتان در درخت سبزفام ، اخگر نهاد» ؛ یعنی آتش سوزان را در دل درخت سبز و تَر نهان کرده است و سپس آن را بیرون می کشد ، و با این کار به شما شناسانده که به بازآفرینی استخوان های پوسیده ، تواناتر است . آن گاه فرمود : «آیا کسی که آسمان ها و زمین را آفریده ، توانا نیست که [ باز ]مانند آنها را بیافریند؟ آری ، اوست آفریننده دانا» ؛ یعنی اگر آفریدن آسمان ها و زمین در نظر شما مهم تر و بعیدتر از بازآفرینی استخوان های پوسیده است ، پس چگونه شما که آفریدن آنچه را به نظرتان شگفت انگیزتر و در نزدتان دشوارتر است ، برای خدا ممکن می دانید ؛ امّا [آفریدن] آنچه در نظر شما آسان تر است یعنی بازآفرینی پیکر پوسیده من را ، به وسیله او ، ممکن نمی دانید؟ صادق علیه السلام فرمود : این ، همان مجادله به شیوه نیکوتر است ؛ چرا که دلایل کافران را ابطال ، و شبهات آنان را برطرف می کند ؛ ولی در مجادله به غیر شیوه نیکوتر ، تو حقّی را انکار می کنی که نمی توانی میان آن و باطلِ کسی که با او مجادله می کنی ، فرق بگذاری و در حقیقت ، باطل او را از طریق انکار کردن حق ، دفع می کنی ، و این ، همان چیزی است که حرام است ؛ چون تو هم مانند او هستی . او حقّی را انکار می کند و تو حقّی دیگر را انکار می کنی » . امام عسکری علیه السلام فرمود : «مرد دیگری برخاست و به صادق علیه السلام گفت : ای پسر پیامبر خدا! آیا پیامبر خدا مجادله کرده است؟ صادق علیه السلام فرمود : هر گمانی که به پیامبر خدا می بری ، ببر ؛ امّا هرگز مخالفت کردن او با خدا را گمان مبر. مگر نه این است که خداوند فرموده است : «با ایشان به روشی که نیکوتر است ، مجادله کن» ؟! و فرموده است : «بگو : آن را همان کسی زنده می کند که نخستین بار ، ایجادش کرد» ؟! خدا برای چه کسی مثال زده است؟ آیا گمان می کنی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از فرمانی که خدا به او داد ، سرپیچی نمود ، و با روشی که خداوند به او دستور داد ، مجادله نکرد ، و بر خلاف فرمانِ خدا به او که از کار خدا خبر دهد ، از کار او خبر نداد؟! » .

.


ص: 398

. .


ص: 399

. .


ص: 400

9 / 4الاِستِعانَهُ بِالأَمثالِأ الحث علی التَّدَبُّرِ فی أمثالِ القُرآنِ وَالرُّجوعِ فیها إلی أهلِ البَیتِ علیهم السلامالکتاب«وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْءَانِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِن جِئْتَهُم بِایَهٍ لَّیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ» . (1)

.

1- .الروم : 58